سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا
گروه دیگری [از منافقان] را خواهید یافت که میخواهند از شما و نیز از قوم خود [=مکّیان] در امان باشند 206 [آنها جهتگیری معیّنی ندارند، ولی آلت دست واقع میشوند و نان را به نرخ روز میخورند. این گروه] هرگاه به سوی فتنه کشیده شوند [=مورد تحریک و تطمیع مشرکان قرار گیرند]، با سر در آن سقوط میکنند. 207 پس اگر از [تعرّض به] شما کناره نگرفتند و از در مسالمت با شما درنیامدند و دست از شما برنداشتند، پس هرکجا [که با مهارت] به کمینگاه آنها دست یافتید، 208 دستگیرشان کنید و بکشید، و [تنها] همینها هستند که ما برای شما علیه آنان دلیلی آشکار قرار دادهایم.209
206- تفاوت این گروه از منافقان با گروه قبلی در فقدان ابتکار عمل و اختیار و اراده شخصی است. گروه قبلی تلاش و تحرّک و آمد و رفت به مکه و مدینه داشتند و خودشان برنامهریزی میکردند، اما این گروه فاقد چنان پویایی و پر و بال بودند. این تیپ از آدمها معمولا آلت دست افراد زیرک و بازیگران سیاسی واقع میشوند و نقش ستون پنجم، سیاهیلشگر و سرباز مزدور را بازی میکنند. اینها را نمیشود نادیده گرفت و باید واقعیتشان را پذیرفت، اما اگر ابزار قتاله دشمن شدند، چارهای جز مقابله با آنان نیست.
207- به پاورقی 200 همین سوره (4:88) نگاه کنید.
208- «ثِقِفْتُمُوهُمْ» از ریشه «ثَقَفَ»، به گفته مرحوم طالقانی (پرتوی از قرآن- ج 1 ص 28): «مرادف با وجدتموهم (یافتن آنها) نیست. ثقافت دستیابی و چیره شدن با آزمودگی است که وصف ضمنی فاعل یا مفعول میباشد. آنان را هر جا و هر زمان که موضع و پایگاه گرفتهاند دستگیر کنید. ثقاف به آهنی گفته میشود که شمشیر را با آن تیز میکنند. منظور این است که اگر آنها قدرت یافتند و مزاحمتشان جدی گشت، با آنان برخورد سخت میشود.» با توجه به کاربرد این فعل در سورههای دیگر (بقره 191 (2:191) ، انفال 57 (8:57) ، ممتحنه 2 (60:2) ، آلعمران 112 (3:112) و احزاب 61 (33:61) ) بهتر میتوان به معنای آن پی برد.
209- کلمه سلطان (به صورت نکره و با ضمیر) 40 بار در قرآن تکرار شده است. مردمانی که به قدرت مستبدین خو گرفتهاند، تسلط را ناشی از زور میبینند و به همین دلیل پادشاهان را سلطان مینامند (حال آنکه چنین عنوانی در قرآن نیامده است). اما قرآن تسلط را در برتری منطق، و سلطان را در علم و دانشِ برتریبخش سراغ داده است: فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (اگر راست میگویید دلایلی روشن به ما عرضه کنید- ابراهیم 10 (14:10) ). درضمن از این 40 مورد 12 بار «سلطان مبین» و یکبار «سلطان بیّن» میباشد که بر آشکار بودن آن دلیل تأکید میکند.