إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِـمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

بی‌گمان آنهایی که [با پذیرش ستمگران و امتناع از هجرت] به خودشان ستم می‌کردند، 225 [هنگامی که] فرشتگان، جانشان را می‌گیرند 226 [از آنها] می‌پرسند: شما در چه شرایطی بودید [که هجرت نکردید]؟ گویند: ما در سرزمین [خود -مکه- توسط ستمگران] به ضعف و ناتوانی کشیده شده بودیم. [فرشتگان] گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود که [به جای چسبیدن به خانه و زندگی] در آن هجرت کنید؟ 227 پس [درنتیجه محافظه‌کاری و ذلّت پذیری] جایگاه چنین کسانی [همچون دنیایشان] دوزخ است و چه بد سرانجامی [=تحوّل یافتنی] است.228

225- ظلم در تلقی اکثر مردم، ستم کردن به دیگری و پایمال کردن حقوق او است، اما اصل این کلمه کاستن از حق یا گذاشتن چیزی در غیر مکان آن است، که مغایر تعادل می‌باشد. مناسبات انسان با خدا، خلق و خود باید متناسب با حق باشد، در غیر اینصورت هر نوع انحراف موجب ظلم و به هم خوردن تعادل می‌گردد. قرآن شرک به خدا را که قرار دادن معبودانی در مکان او و کاستن از حق ربوبیت است، «ظلم عظیم» شمرده است. لقمان 13 (31:13) - «...یَا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»
همانطور که قبلا (در پاورقی 202 (4:89) ) ذکر گردید؛ درمیان کشته شدگان جنگ بدر از جبهه مشرکین، جوانان مردّد و دو دلی از محافظه‌کاران مسلمان بودند که وابستگی به خانه و زندگی و ملاحظه خویشاوندان مشرک و نیز تهدید یا تطمیع آنها موجب شده بود که از هجرت و پیوستن به پیامبر و برادران همفکرشان خودداری کنند و ناخواسته به مقابله با مسلمانان در جنگ بدر کشیده و کشته شوند. در اخبار آمده است که پیامبر پس از گذشتن بر بدن‌های به خاک غلطیده آنان از سرنوشت‌شان سخت افسوس خورد.

226- مقدم آمدن جمله «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ» بر «ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ»، ظاهراً به دلیل اولویت و اهمیت ذکر زمان مرگ است، ولی ما در ترجمه برای بیان واضح‌تر مطلب و پرهیز از پیچیده شدن آن، به خود ستم کردن را مقدم آوردیم.
جان ستاندن ملک الموت از بندگان را قرآن برحسب کارنامه کسی که جانش گرفته می‌شود، در سوره‌های متعددی آورده است. ر ک به: انعام 61 (6:61) ، اعراف 37 (7:37) ، انفال 50 (8:50) ، نحل 28 (16:28) و 32 (16:32) ، سجده 11 (32:11) و محمّد 27 (47:27) .
مرگ را وفات و میراندن را توفیه می‌گویند که اخذ کردن تمام و کمال جان است. خواب شبانه روزی را که به نوعی هوش و حواس ظاهری خود را از دست داده و همچون مردگان به خواب می‌رویم، قرآن توفیه نامیده است.

227- جا به جایی و تغییر شهر و دیار در دنیای امروز کاری آسان است و مردم در جستجوی کار و شرایط زندگی بهتر یا تحصیلات عالی‌تر به نقاط دور دنیا سفر می‌کنند. گفته می‌شود به طور متوسط هر آمریکایی در طول عمر هفت بار تغییر خانه و مکان می‌دهد! این نسبت البته در کشورهای دیگر، به خصوص مشرق زمین، پایین‌تر است. این تحولات ناشی از احداث راه‌های ارتباطی گسترده زمینی، هوایی و دریایی و امنیّت و امکانات آسایشی فراوان است، اما در عربستان 14 قرن پیش، بیرون از قوم و قبیله امنیتی وجود نداشت و مردمان مستقل از هم زندگی می‌کردند. از این روی فهم مسئله هجرت برای مردم این روزگار چندان آسان نیست و ارزشِ کنده شدن از زمین آباء و اجدادی و کوچ کردن به جایی که کار و کسب و زندگی در آن کاملا مبهم است برای ما چندان قابل فهم نمی‌باشد.

228- «صیرورت»، شدن و تحول یافتن و رسیدن است. اهل لغت مصیر را مصدر میمی و اسم مکان گفته‌اند، یعنی بازگشتگاه. اما مصیر با مرجع و مسیر فرق دارد؛ در این واژه، توجه به سرانجام تحولات، محصول و فرآیند آن مورد نظر است. مشتقات این واژه 29 بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الی الله تصیر الامور (امور به سوی خدا برمی‌گردد)، الیک المصیر، الی الله المصیر، الیّ المصیر، الینا المصیر، بئس المصیر، ساءت مصیرا، مصیرکم الی النار.