بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ

[با این حال منکران نه تنها باور نمی‌کنند] بلکه تعجب کردند از اینکه هشدار دهنده‌ای از میان خودشان [نه از عالم غیب] بر آنها آمده است3 و از این روی گفتند: این چیزی شگفت‌آور است [که مردگان زنده شوند].

3- مسئله اصلی منکران، پیش و بیش از اصل قیامت، شخص هشدار دهنده، یعنی موضوع نبوّت بوده است. آنها با دید طبقاتی در اصالت ثروت و قدرت، نمی‌توانستند باور کنند غیرِ خودشان کسی شایسته چنین موقعیتی بوده باشد و بدین سبب می‌گفتند چرا این قرآن بر مردی بزرگ از دو شهر [مکه و طائف] نازل نشده است؟ «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیم» [زخرف 31 (43:31) ] رک به‌: انعام 53 (6:53) ، ص 8 (38:8) و قمر 25 (54:25) .
پاسخ منکران به پیامبران، ناشی از این پندار قدیمی بوده است که اگر خدا بخواهد انسان را هدایت کند، باید فرشته‌ای از عالم قدس و ملکوت بفرستد. آنها باور نمی‌کردند انسان می‌تواند از فرشته برتر آید! حداقل در 13 آیه قرآن شگفتی منکران را از «بشر» بودن پیامبران در دوران مختلف ذکر کرده است. درضمن کلمه بشر [معرفه و نکره جمعاً] 36 بار در قرآن تکرار شده که اگر با آیه 47 مؤمنون (23:47) که از دو بشر [بَشَرَیْنِ- موسی و هارون] یاد کرده جمع کنیم 2x 19= 38 می‌شود.
همچنین در ده آیه قرآن [عدد تمام] بر تصوّر منکران رسولان در غیرممکن بودن زنده شدن مجدد اشاره کرده است [نحل 38 (16:38) ، مریم 66 (19:66) ، مؤمنون 35 (23:35) و 37 (23:37) و 82 (23:82) ، صافات 16 (37:16) و 53 (37:53) ، جاثیه 24 (45:24) ، ق 3 (50:3) ، واقعه 47 (56:47) ].