يَوْمَ يَقُـولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ
روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان گویند: به ما نظر کنید تا از نورتان روشنی برگیریم؛19 به آنها گفته شود: به پشت سرتان [=زندگی دنیا که بستر هدایت و نور بود] بازگردید و نوری بجویید؛20 پس [در حقیقت] حصاری میانشان حائل شده21 آن را دری است که باطنش [=درون قلعه ایمان] رحمت است، و ظاهرش از جانب آن [ریاکاریها]، عذاب!
19- «نَقْتَبِسْ» از ریشه «قَبَسَ» [شعلهای از آتش برگرفتن]، در باب استفعال، طلب کردن پرتوی از نور مؤمنان است.
20- از آنجایی که نور، راه حرکت و پیشرفت را روشن میکند، در این آیه به اعمال نیکوکاران در دنیا نسبت داده شده است. در واقع نور عمل هر کسی آثار مثبت زندگی اوست. پس از سوره نور که کلمه «نور» 7 بار در آن تکرار شده، سوره حدید با 5 بار تکرار بیشترین توجه و تمرکز را روی این کلمه دارد. در این سوره کلمه نور در ارتباط با «ایمان به خدا و رسول» و «انفاق» [یا صدقات و قرض الحسنه] مطرح شده است. روح و جان مؤمن هنگامی نورانی میشود که به خدا و رسولش ایمانی راستین داشته و برای نیازمندان خرج کند. تنها در این صورت میتوان گفت از اسارت خودخواهی و دنیاطلبی خارج شده و مصالح عمومی را بر منافع خویش ترجیح داده است [نگاه کنید به آیات 7، 8، 10، 11، 18، 19 و 28 همین سوره].
21- حائل و حصار میان مؤمنین و منافقین که باطنش [درونش] رحمت، و ظاهرش عذاب است، تمثیلی است از عملکرد منافقین که با اکتفا به ظواهر ایمانی باطناً وارد قلعه ایمان نشدند. نماد قلعه اشاره به حریم و حدود و مرزهای الهی است که نباید از آن عبور کرد.
مفهوم «درون و بیرون» را میتوان با ویزای ورود به یک کشور یا پذیرش ورود به یک دانشگاه بهتر فهمید که هر دو نیازمند شرایط و آمادگیهای قبلی و احراز شایستگی میباشد. اکثر دانشگاههای بزرگ جهان در و دیوار و نرده جداکنندهای از شهر ندارند و همگان میتوانند در آن وارد شوند و حتی بعضاً در کلاس هم بنشینند! ولی بدون اطلاعات لازم علمی نه چیزی میفهمند و نه میتوانند مدرکی کسب کنند. آنها گرچه به ظاهر در دانشگاه آمدهاند، ولی عملاً بیرون آن قرار دارند. چنین است تفاوت مؤمن با منافق در مدرسه ایمان. عارفان ما در این باب سخنها گفتهاند. از جمله:
عراقی: به طواف کعبه رفتم به حرم رَهَم ندادند که تو در «برون» چه کردی که «درون» خانه آیی!
اقبال: ز«برون» درگذشتم ز«درون» خانه گفتم سخن نگفتهای را چه قلندرانه گفتم
مولوی: عاشقـانی که «درون» خانـهانـد شمـع روی یـار را پـروانـهانـد
سخن مولوی در نقش دو جانبه هدایتگر و گمراه کننده قرآن نیز ناشی از تفاوت قشری مسلکی و ظاهربینیهای «بیرونی» و عمل کردن به باطن آن است:
زانکه زین قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبـود