لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ

هر آینه ما رسولانمان را با نشانه‌های روشن فرستادیم و با آنها کتاب52 [=مجموعه قوانین و نظامات تکوینی و تشریعی] و میزان53 [=معیار سنجش] نازل کردیم تا مردم [به اتکاء این دو اصل] به قسط54 [=احقاق حقوق مردم و عدالت اقتصادی] برخیزند و آهن را فرو فرستادیم55 که در آن سختی شدید [در ساخت تجهیزات دفاعی] و منافعی [در ساخت انواع صنایع] است برای مردم، تا خدا بداند [=معلوم دارد] چه کسی او و فرستاد‌گانش را به نهان56 [=نه به پاداش نقد و آشکار] یاری می‌کند و مسلماً خدا بس نیرومندِ فرادست است.

52- آنچه از کلمه «کتاب» برای خواننده امروزی قرآن تداعی می‌کند، اوراقی میان دو جلد است، در حالی که به شکل کتاب درآمدن قرآن، سالیانی پس از رحلت پیامبر(ص) بود. در روزگار غلبه فرهنگ شفاهی میان مردم شبه جزیره به ندرت کسی سواد خواندن داشت، هر آنچه قرار بود شکل توافق عمومی و قانون به خود بگیرد، مکتوب می‌کردند. بنابراین «کتاب»، قوانین و نظامات ثبت و ضبط شده تشریعی یا تکوینی است. این آیه همان سه اصلی را که امروز قوای سه‌گانه نامیده می‌شود نشان می‌دهد؛ اصل اول؛ کتاب همان قانون اساسی و قوه مقنّنه است، اصل دوم میزان، نماد قوه قضائیه، و اصل سوم «حدید» [قدرت]، نماد قوه مجریه می‌باشد.

53- میزان ترازوست که چهار بار در قرآن به همراه کِیل [پیمانه] آمده است؛ اولی برای سنجش وزن، و دومی، برای سنجش حجمِ کالا و جنسِ مورد مبادله به کار می‌رود. اما کلمه میزان، به صورت مجازی، به حساب و کتاب و قدر و اندازه داشتن اشیاء در جهان و رعایت قوانین و نظامات در عالم انسان‌ها گفته می‌شود. مثل: الرحمن 7 (55:7) تا 9: «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ». جمع میزان موازین است که به دستاوردهای مثبت و حساب شده انسان در زندگی دنیا گفته می‌شود.

54- در زبان عربی به ترازو، که «میزان» حقوق خریدار و فروشنده را تعیین می‌کند، «قسطاس» می‌گویند و «قسط» معیاری است برای تعیین حق و سهم انسانها در مناسبات اجتماعی و اختلافات فیمابین. قسط و عدل قریب‌المعنا هستند و هردو تقریباً به یک اندازه [27 و 28 مرتبه] در قرآن تکرار شده‌اند. «عدل» که بیانگر تعادل و تناسب اشیاء و امور می‌باشد، عمدتاً جنبه «کیفیتی» عام داشته و به مناسبات رفتاری و اخلاقی برمی‌گردد، حال آنکه «قسط» تنها در «کمیّت‌ها» و امور محسوس و ملموس مثل: سهم و نصیب و توزیع عادلانه حقوق و امکانات اقتصادی کاربرد دارد.

55- «حدید» از ریشه حَدّ [مرز]، مثل مرز و محدوده میان دو کشور، یا حدّ میان دو شئ، مانع ورود بیگانه و اختلاط می‌شود. آهن را از آن روی حدید گفته‌اند که دشمن را می‌توان با آن دفع کرد. در باب فعیل آمدن آن [مثل علیم و کریم] مبالغه آن است و وصف «بَأْسٌ شَدِیدٌ» نیز دلالت بر سختی تسلیحات ساخته شده از آهن می‌کند.
در این آیه به نزول آهن اشاره شده، حال آنکه آهن عمدتاً در هسته درونی زمین واقع شده است. البته نزول الزاماً جنبه مکانی از بالا به پایین ندارد، بلکه هرآنچه را که از مقام عالی خداوند صاحب نعمت به بندگان داده شود نیز شامل می‌شود، مثل: نزول چهارپایان [زمر 6 (39:6) ]، نزول آرامش [فتح 4 (48:4) ] و نزول لباس [اعراف 26 (7:26) ]. با این حال به گفته دانشمندان، زمین در ابتدای پیدایش این سیاره فاقد آهن بوده و این فلز از طریق شهاب سنگ‌ها در طول میلیون‌ها سال به زمین نازل شده است. اصولا تولید آهن در هسته خورشید امکان‌پذیر نیست و این عنصر محصول هسته زایی ابر نو اخترها حین انفجار و پراکنده شدنشان در فضا می‌باشد. گفته می‌شود حرارت هسته مرکزی خورشید 15 میلیون کلوین است حال آن که تشکیل اتم آهن به حرارتی چندین برابر آن نیاز دارد.

56- هرآنچه از دید ظاهری ما دور است و دسترسی علمی به آن نداریم، «غیب» است. غائب مقابل حاضر، و غیبت، بدگویی از اشخاص در غیاب آنهاست. ته چاه را نیز، که به دلیل تاریکی، دیده نمی‌شود «غَیَابَتِ الْجُبِّ» می‌گویند [یوسف 10 (12:10) و 15 (12:15) ]. مقابل غیب، شهادت است و «عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ» یکی از نام‌های نیکوی خداست که 10 بار در قرآن تکرار شده.
جهان هستی را اسراری پنهانی است که راز و رمز آنها را، که غیب نامیده‌ می‌شود، جز خدا کسی نمی‌داند [انعام 59 (6:59) ، یونس 20 (10:20) ، هود 123 (11:123) ، نمل 65 (27:65) و...]. پیامبران هم جز در حدّی که خداوند برای هدایت بندگان به آنان الهام کرده بود، خبری از غیب نداشتند [انعام 50 (6:50) ، اعراف 188 (7:188) ، هود 31 (11:31) ، جن 26 (72:26) ]. در این آیه نصرت خدا در غیب آمده است و در سایر آیات قرآن، خوف یا خشیّت از خدا در غیب [مائده 94 (5:94) ، انبیاء 49 (21:49) ، فاطر 18 (35:18) ، یس 11 (36:11) ، ق 33 (50:33) و ملک 12 (67:12) ].