قُل لَّا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَاأُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
بگو: [نزد خدا اعمال] ناپاک و پاک برابر نیستند، 259 هرچند کثرت ناپاکان [یا ناپاکیها] تو را به شگفت آورد. پس [حال که چنین است] از خدا پروا کنید ای با وجدانها، 260 باشد تا رستگار شوید. 261
259- با مقایسه 16 باری که مشتقات «خبیث» در قرآن آمده است، میتوان ابعاد معنایی آن را بهتر فهمید؛ خداوند فرمان داده است از آنچه دوست دارید انفاق کنید، نه آنچه خبیث [دور ریختنی، کهنه و ناپسند] است [بقره 267 (2:267) ]، مال طیبب [مرغوب] و خبیث [نامرغوب و کهنه] یتیمان را جابجا نکنید [نساء 2 (4:2) ]، خدا برای شما طیبات [ارزاق سالم و دلپسند] را حلال و خبائث [ناسالم و نامطلوب] را حرام کرده است [اعراف 157 (7:157) ]، قوم لوط مرتکب کارهای خبیث [ناپسند] میشدند، زمین طیب [نیالوده و غیر شوره زار] به اذن خدا سبز میشود و زمینی که خبیث [شوره زار] است، جز مختصری نمیرویاند و...
دموکراسی و حکومتِ «اکثریت» البته در مقایسه با حکومتهای استبدادی اولویتهای فراوانی دارد و رعایت حقوق اکثریت به عدالت نزدیکتر است، اما حق و باطل ملاک مستقلی از اکثریت و اقلیت دارد و به معیارهای ارزشی آن مردم برمیگردد. به طور خلاصه، اداره زندگی مادّی مردم [اعم از سیاست، اقتصاد، عمران و...] به تصمیم اکثریت وابسته است و حق و باطل به نظام ارزشی که به آن پایبند هستند.
از نظر اسلامی، ملاک منفعت، کار و تلاش است و مفتخواری به هر شکل، از ربا گرفته تا قمار و قرعه [بخت آزمایی] ممنوع است. انرژی و زمانی که صرف این امور میشود، اگر مصروف کار و تلاش گردد، به سود همگان است، ولی عادت به کسب منفعت از طریق شانس، جامعه را به مفتخواری و سود باد آورده عادت میدهد و چنین راه آسانی به تدریج رهروان بیشتری پیدا میکند.
تأکید بر عدم تساوی خبیث و طیّب، حاوی هشدار دیگری در همرنگ نشدن با جوّ زمانه، جماعت دنیاطلب و مُد روز است. شخصیت مؤمن با شرایط روزگار تغییر نمیکند و خودش را در اکثریت گُم نمیکند.
260- عنوان «اولواالالباب» را «خردمندان» یا «صاحبان تفکر و عقل و اندیشه» ترجمه کردهاند، که البته بیانگر ابعاد گسترده این واژه نمیباشد. اولواالالباب یعنی صاحبان لُب. لُبِ هر چیز، مثل گردو و بادام، مغز آن است. مفسرین مغز انسان را همان عقل او شمردهاند و گفتهاند اولواالالباب همان عاقلان، و به فارسی سلیستر، خردمنداناند. اما درک و فهمی که در ادبیات و عُرف امروز از واژه «عقل» وجود دارد، مغایر با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل از ایمان به آفریدگار است. حتی در مواردی، «عقلانیت» را در برابر «ایمان» مطرح میسازند! در این صورت، آیا چنین خردمندانی از آیات پند میگیرند؟ برخی از لغتشناسان گفتهاند لُب، نه هر عقلی، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در این صورت باید پرسید: خلوص و پاک شدن از چه چیزی؟ در بررسی 16 موردی که عنوان «اولواالالباب» [یا اولیالالباب] در قرآن آمده است چند نکته را میتوان فهمید:
الف] در 11 آیه از 16 مورد، واژه «اولواالالباب» با «ذکر» [بیداری و خودآگاهی] همراه آمده و بر «ذکرپذیری» آنان تصریح شده است، در 5 مورد دیگر از عبرتگیری، هدایتپذیری و شناخت آنان. آیا «عقلانیت خود بنیاد» امروز، که در برابر «عقل خدا بنیاد» مطرح میشود، میتواند ترجمه دقیقی برای اولواالالباب باشد؟
ب] در 6 مورد واژه تقوا [کنترل نفس، در خود آیه یا قبل و بعد آن] از ویژگیهای اولواالالباب شمرده شده است [بقره 179 (2:179) و 197 (2:197) ، مائده 100 (5:100) ، طلاق 10 (65:10) ، ص 29 (38:29) ، و زمر 9 (39:9) ] ، پس در واژه «اولواالالباب» مفهوم تسلط بر نفس و خویشتنداری موجود است.
ج] از مقایسه ویژگیهای متضادی که از دو گروه «فاسقین» و «اولیالالباب» در آیات 19 (13:19) تا 25 سوره رعد و آیات 26 (2:26) و 27 بقره آمده است، معلوم میشود «فاسقین» شخصیتی مقابل اولیالالباب دارند. از آنجایی که واژه «فسق» دلالت بر شکستن قانون و پاره کردن حدود و پوسته محافظ میکند، میتوان فهمید اولواالالباب کسانی هستند که به نیروی تقوا [کنترل نفس]، با نگهداری خود در محدوده مقررات الهی، از حرمتشکنی و نقض احکام شریعت خودداری میکنند. به عبارتی آنها صاحب خِرَد خدایی، و وجدانهای پاک و متعهدان به میثاقهای الهی هستند و بنیاد عقلانیت آنان بر محور ارزشهای اخلاقی است.
261- ر ک به پاورقی 113 (5:35) .