وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
داستان راستین 88 دو فرزند آدم را بر آنان بخوان 89 آنگاه که قربانیای [در راه خدا، برای مردم] هدیه کردند؛ 90 اما [به دلیل تفاوت نیّتها و نحوه قربانی] از یکیشان پذیرفته و از دیگری پذیرفته نشد. 91 [آن که قربانیاش مؤثر واقع نشده بود از روی حسادت به دیگری] گفت: حتماً تو را خواهم کُشت! 92 [برادر او] گفت: [من تقصیری ندارم،] خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد.93
88- معنای «نباء» خبر است، اما نه هر خبر عادی، بلکه خبر مهم، مفید و صادق. پیامبران را از آن جهت «نبی» میگویند که حامل خبر مهم، مفید و صادقی از جانب خدا بودهاند.
حق در برابر باطل و بازیچه است، منظور این است که این داستان ساخته خیال نیست، بلکه واقعیت دارد و «تحقّق» یافته است.
89- خواندن آیات قرآن را نیز به این دلیل تلاوت شمردهاند که قرائت کننده در پی معانی و منظور آیات میرود و به قرائت ظاهری اکتفا نمیکند. بعضی نیز تلاوت را به اعتبار تبعیت حروف از یکدیگر دانستهاند. در هر حال منظور نوعی «پی آمد» و پیروی بعدی است.
90- «قُرب» نزدیکی است؛ زمانی، مکانی، خویشاوندی، مقام و منزلتی و شایستگی. قربان، مصدر یا اسم نزدیک شدن، سه بار در قرآن تکرار شده است [احقاف 28 (46:28) ، مائده 27 (5:27) ، آلعمران 183 (3:183) ]. منظور از قربانی، کار خیری است که بنده برای نزدیک شدن به خدا به عنوان عملی عبادی انجام میدهد. این که این دو برادر چه قربانی و نذری عرضه کرده بودند، چندان مهم نیست، آنچه مهم است، ساز و کار عمل و نیّت و نحوه آن است. نزدیک شدن به هر هدفی [از علم و هنر و سیاست گرفته تا ورزش و وزن کم کردن] راه و روشی دارد. به خدا نزدیک شدن نیز راهی جز از «خودخواهی» دور شدن ندارد. مانع و حجاب ما در برابر خورشیدِ رحمت، خودمانیم. آنچنان که فرمود: هرگز به نیکی نمیرسید، مگر از آنچه دوست دارید به نیازمندان بدهید [آلعمران 92 (3:92) ] به قول مولوی:
سجـده آمد کندن خشتِ لَزِب
موجبقربیکه واسجد واقترب
تاکه ایندیوارعالیگردن است
مـانع این سر فرود آوردن است
سجده نتوان کرد بر آب حیات
تا نیـابی زیـن تـن خاکی نجات
بر سـر دیـوار هـرکـو تشنـه تر
زودتـر بـرمیکَند خشت و مَدَر
[دفتر دوم مثنوی ابیات 1214 به بعد]
91- «فَتُقُبِّلَ» و «یُتَقَبَّلْ» هر دو فعل مجهول هستند و فاعل آن دو ذکر نشده است؛ اگر گفته میشد خدا قربانی یکی را پذیرفت و دیگری را رد کرد، عدم پذیرش فقط به عامل بیرون از آن دو نسبت داده میشد، اما در این حالت به مجموعه عواملی نسبت داده میشود که به فرآیند عمل خودشان برمیگردد. مثل آن که بگوئیم دو نفر درس خواندند، یکی قبول و دیگری رد شد! مسلماً معلم و مدرسه این تصمیم را گرفتهاند، اما بر اساس نحوه درس خواندن آن دو نفر. اقبال به هر چیز [برخلاف ادبار= پشت کردن]، پذیرش آن و روی خوش نشان دادن است.
92- حروف لام و نون در «لأَقْتُلَنَّکَ»، نهایت تأکیدِ توأم با غیظ و غضبِ برخاسته از حسادت را بیان میکند.
93- تقوا، همان تسلط بر نفس و مهار آن در انگیزه نفسانیِ حرص و حسد و بخل و آز و امثالهم است. برادری که قربانیاش مؤثر واقع شده بود، به نیروی تقوا بر مالدوستی خود غلبه کرده و از بهترینهایش بخشیده بود، اما برادر دیگر همچنان در خودخواهی مانده و از آنچه خود نمیپسندید به دیگری داده بود. اقبال الهی، همان رویکرد رحمت به شخص شایسته است، مانند نمره «قبولی» معلم که نتیجه تلاش خود شاگرد است.