وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
دست مرد یا زن سارق را به سزای عملشان، به عنوان عقوبت الهی ببُرید 117 [تا دستشان را از تکرار دزدی کوتاه کنید] و خداوند عزتمند فرزانه است.
117- آنچه در روزگار ما بحثانگیز وموجب انتقاد به اسلام شده است، مسئله بریدن دست میباشد که عملی خشن و به دور از عواطف و احساسات بشری در جوامع امروزی تلقی می شود. گرچه با محدودیتهای بسیار گستردهای که فقیهان، با اتکاء به روایات و احادیث، برای اجرای آن حکم [در 19 شرط] قائل شده اند، در طول چهارده قرن گذشته به ندرت اجرا شده است، با این حال وجود چنین مجازاتی در قرآن، به خصوص اصرار برخی حکام شرع برای اجرای آن، حتی به رغم توصیه مقامات قضائی، مسئله آفرینتر شده است.
مسئله «قطع ید» دو بار در داستان یوسف و زلیخا آمده است، آنجا که زنان درباری عنان اختیار از کف داده و دستان خود را با مشاهده جمال نیکوی یوسف بریدند [یوسف 31 (12:31) و 50 (12:50) ]. قرآن کلمه «قطع ید» را در این مورد با فعل متعدی بیان کرده است که شدت بیشتر را میرساند، آیا واقعا آنها دستان خود را به ناگهان قطع کردند!! آیا نمی توان گفت همگی از شدّت شیفتگی از خوردن میوه «دست برداشتند» و نشانه و علامتی از جراحت در اثر بیتوجهی بردستانشان باقی ماند!؟
اصطلاح دست برداشتن یا مانع دست درازی کسی از تجاوزشدن، اصطلاحی بسیار معمول و متعارف است، مثل «خلع ید» از انگلستان در قضیه ملی شدن نفت که دست تسلط بریتانیای کبیر را از صنایع نفت ایران کوتاه کرد. در نهضت ملی ایران، مرحوم دکتر مصدق بدون آن که دست کسی را ببرد، دست قدرت انگلستان و دربار وابسته به آن را، از طریق شیوههای مؤثر روزگار، با بیدارساختن مردم ومراجعه به دادگاههای بین المللی، قطع کرد.
اگر در زمان نزول قرآن، در جامعه قبیلهای مدینه، با فقدان دولت ونیروی انتظامی و قضائی و نداشتن زندان مجبور بودند برای جلوگیری از تکرار دزدی دست سارقان را ببُرند، تا برای دیگران شناخته شوند، امروز که کارها از شکل «یدی» خارج شده و سرقتهای میلیاردی توسط کمپانیهای عظیم با هزاران کارمند از طریق کامپیوتر انجام می شود، بدون آن که نیازی به بریدن دستها باشد، عملا روح و محتوای حکم الهی با قطع تسهیلات قانونی و عدم ارجاع کار به خطاکاران تأمین میشود و آنها را پس از محاکمه و مجازات، از ادامه سوء استفاده باز می دارند.
هر چند موضوع قطع دست و پا از زبان فرعون سه باردر قرآن آمده و کیفر محاربان با خدا و رسول نیز به همین نحو بیان شده است، اما برای شناخت گستره معنایی این کلمه و مصادیق آن لازم است دو کلمه: «قطع» و «ید» را در کلّ قرآن مورد بررسی قرار دهیم.
الف] معنای قطع
این کلمه که با مشتقاتش 36 بار در قرآن تکرارشده است، به استثنای مواردی اندک، که دلالت بر بریدن و پاره شدن ظاهری می کند، عموماً بر انواع دیگری از جدائیها و بریدنها دلالت می کند. مثل:
• قطع ارتباط خویشاوندی [بقره 27 (2:27) و محمد22 (47:22) ]
• قطعهای [پارهای] از شب [یونس27 (10:27) ، هود81 (11:81) ، حجر65 (15:65) ]
• قطع ارتباط طبیعی با جنس مخالف [عنکبوت 29 (29:29) ]
• قطع دنباله یک قوم و هلاکت یک نسل [اعراف72 (7:72) و حجر 66 (15:66) ]
• قطع ارتباط با واسطههای شرک در قیامت [انعام94 (6:94) ، اعراف72 (7:72) ]
• قطعات مجاور زمین [رعد4 (13:4) و 31 (13:31) ]
• قطعه قطعه کردن وحدت جامعه [اعراف 160 (7:160) و 168 (7:168) ، انبیاء93 (21:93) ، مؤمنون53 (23:53) ]
• قطع شدن میوه درخت [واقعه33 (56:33) ]
• قطعه قطعه کردن یکپارچگی دشمن [آل عمران127 (3:127) و انعام 45 (6:45) ]
• قطع شدن تمایلات قلبی به باطل [توبه 110 (9:110) ]
• قطع مسافت با طی طریق [توبه121 (9:121) ]
• قطع کردن فرامین خدا [رعد 25 (13:25) ]
• قاطع بودن در تصمیم گیری و بریدن کار[نمل32 (27:32) ]
• بریدن لباس آتشین [حج 19 (22:19) ]
ب] معنای «یَد»
درست است که به دست در زبان عربی «ید» گفته میشود، اما از آنجایی که معمولا اِعمال قدرت انسان با دست انجام می شود، این کلمه معنای مجازی «قدرت» یافته است. به همین دلیل کلمه «ید» به طور استعاره به خداوندنسبت داده میشود. مثل:
یدالله فوق ایدیهم [دست خدا بالای دستهاست]، بیدک الخیر[خیر به دست توست]، بیده الملک [پادشاهی به دست اوست]، فرشتگان نیز که موجوداتی غیرمادّی هستند، از «بسط ید» [اعمال قدرت] آنان در قرآن سخن گفته است [انعام 93 (6:93) ]. قرآن حضرت ابراهیم و فرزندانش را «دارندگان دستها و بصیرتها» [اولی الایدی والابصار] معرفی کرده که نیروی اراده و بینش آنان را نشان میدهد. علاوه بر معنای قدرت، مفهوم «اختیار» و تصمیم نیز در کلمه «ید» نهفته است. مثل: بقره 237 (2:237) - ... الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّکَاحِ... [کسی که عقد ازدواج به اختیار اوست]، بقره 195 (2:195) - ... وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ... [خودتان را به دست، اختیار، خود به هلاکت نیندازید].