يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه [از خواب شبانه] برای نماز برخاستید، [پیش از آن] صورت و دستهای خود را تا آرنجها بشوئید 38 و [با دست] به سر خویش و پاهایتان، تا برآمدگی دوطرف [قوزک] بکشید 39 [یا به نظر اهل تسنن پاها را بشویید] و اگر جُنُب [=ناپاک] بودید پاک شوید 40 و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکی از شما از آبریزگاه بازگشت، 41 یا با زنان آمیزش داشتید و آب [برای شستشو] نیافتید، قصدِ زمینی پاک [در بلندی] کنید، 42 پس از آن به صورت و دستهایتان بکشید [=مسح کنید]. خداوند [با این احکام] نمیخواهد شما را در تنگنا قرار دهد، بلکه میخواهد پاکتان سازد و نعمت خویش را بر شما تمام کند، باشد تا شکر نعمت او گزارید.43
38- جمله «إِلَى الْمَرَافِق»، حدّ انتهایی شستن دستان را نشان میدهد، متأسفانه این مسئله که آب را باید از آرنج ریخت یا انگشتان، اصل موضوع را، که محدوده شستشو و تمیز شدن است، تحتالشعاع قرار داده و موجب اختلافی میان اهل تسنن و شیعیان شده است. البته جراحان دستهای خود را از سر انگشتان به طرف آرنج زیر شیر آب قرار میدهند و میشویند، با این حال به نظر میرسد از آرنج، که کمتر آلوده میشود، بهتر است آب ریخته شود [والله اعلم].
39- مسئله شستن یا مسح کردن پاها نیز از موارد اختلافی میان فقیهان دو فرقه است که برای بسیاری از پیروان شکلگرا، اصل را فدای فرع و هدف را قربانی وسیله کرده است. همه اختلافات بر سر اِعراب روی لام «أَرْجُلَکُمْ» میباشد که اگر فتحه باشد به «فاغْسِلُواْ» برمیگردد و باید آن را شست، و اگر کسره باشد به «وَامْسَحُواْ» برمیگردد و به مسح میتوان اکتفا کرد [برای آشنائی به استدلالهای فقهی طرفین باید به کتابهای مرتبط با آن مراجعه کرد]. هرچند شستن پاها که معمولا بیشتر عرق میکند و آلوده میشود، منطقیتر و مفیدتر به نظر میرسد، ولی همچنانکه در مورد سر به مسح آن اکتفا شده است، سهولت امر و رعایت حال بندگان نیز مورد نظر بوده است. شستن پا نیازمند تدارکاتی برای خشک کردن است که همواره در دسترس نیست، و در مناطق سردسیر نیز کندن جوراب و شستن پا کاری دشوار است.
40- جنابت و اجتناب، از ریشه «جَنْب» [پهلو]، به صورت استعاره، نوعی فاصله و پهلو گرفتن از کسی یا چیزی و دوری کردن از آن را میرساند. کسی که در خواب یا در مباشرت با همسر خود جُنُب شده باشد، گویی از طهارت دور شده و باید خود را قبل از ورود به مسجد برای اقامه نماز پاکیزه نماید. از آنجایی که در زمان پیامبر نمازها همواره به جماعت و در مساجد برپا میشده، این توصیه همچون وضوی قبل از نماز، برای حفاظت بهداشت مکان عبادت و پاکیزه بودن شخص در مجاورت نمازگزاران دیگر بوده است [والله اعلم]. هر چند تأثیر فردی پاکیزگی نیز از نظر جسمی و روحی قابل انکار نیست. فقیهان در مورد جنابت، غُسل را واجب شمردهاند که شستشوی همه بدن را شامل میشود، اما در همین آیه شستن دست و روی را هم، که موضعی محدود است، غسل نامیده است و محل شستشو [یا دستشوئی] را نیز «مُغْتَسَل» میگویند [ص 42 (38:42) ]. در این آیه به جای فاغتسلوا [که در آیه 43 نساء (4:43) آمده]، «فَاطَّهَّرُواْ» آمده است که [در باب تفعل] دلالت بر طهارت طلبی میکند.
41- لفظ «غَائِط» که در آیه 43 سوره نساء (4:43) نیز تکرار شده، از ریشه غوط، دلالت بر گودال و مکانی پست و «مطمئن» از دید دیگران و با فاصله از محل زیست میکند که در چادرنشینی و زندگیهای ساده قبیلهای برای رفع حاجت به آن سو میرفتند.
42- «صَعِیدً» به سطح فوقانی زمین [نه درون خاک] گفته میشود که آفتاب بر آن میتابد و میتوان بر آن دست کشید، چه سنگ، چه خاک پاک [نساء 43 (4:43) و مائده 6 (5:6) ]. از لفظ صعید، که با صعود و تصاعد همریشه است، معلوم میشود این مکان باید در بلندی نه در مسیر رفت و آمد باشد. در زمان و مکانی که هنوز حوله و دستمال و لوازم بهداشتی وجود نداشت، اگر آبی در دسترس نبود، چارهای جز دست کشیدن بر سنگهای تمیز برای پاک شدن از آلودگی به نظر نمیرسید. اما تیمم اصطلاحی فقهی است، ریشه این کلمه «یمم» قصد کردن است، همچنانکه آمده است «...وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ...- بقره 267 (2:267) » [هرگز از آنچه نامطلوب است قصد انفاق نکنید...].
43- کفر، ناسپاسی، نادیده گرفتن و ضایع کردن نعمت است؛ و شکر، سپاسگزاری از نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهرهبرداری عملی از نعمت با رضایت صاحب نعمت میباشد. در معنای ریشهای شکر، نوعی فزونی و زیادت است. این واژه در زبان عربی در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شیر، و آسمان پر باران به کار برده میشود که تماماً دلالت بر برکت داشتن و رشد و توسعه و استفاده بهینه از نعمت میکند.