يَاأَيُّهَا الرَّسُـولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

هان ای فرستاده [مأمور ابلاغ آیات حق]! آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ کن، که اگر نکنی، رسالت [=پیام] او را نرسانده‌ای [پس بیمی از ابلاغ آن نداشته باش]، خدا تو را از [شرّ] مردمان حفظ خواهد کرد. 194 مسلماً خدا قوم ناسپاس [=کافران] را به مقصد [موفقیت و پیروزی] نمی‌رساند. 195

194- کدام «مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ» است که اگر پیامبر آن را ابلاغ نمی‌کرد، رسالت خدا را نرسانده بود!؟ اگر ذهن خود را از پیش‌گفته‌ها و نقلیات تاریخی تخلیه کنیم و فقط به مفاد آیات و سیاق آن، با استفاده از خود قرآن، به دنبال پاسخ بگردیم، این نکات به نظر می‌رسد:
الف] سیاق آیات- 60٪ آیات سوره مائده، که گفته می‌شود در آخرین سال رسالت پیامبر اسلام(ص) نازل شده، درباره اهل کتاب [یهودیان و مسیحیان] است و آیه مورد نظر [67]، درست در متن مجموعه آیاتی [74 آیه] قرار گرفته است که یکسره سخن از سوابق تاریخی و خصلت‌های این قوم است؛ بحث اهل کتاب از آیه 12 این سوره [55 آیه جلوتر] شروع می‌شود و از آیه 41 به صورت متمرکزتری مستقیم و غیرمستقیم به آنان می‌پردازد و از آیه مورد نظر [67]، تا آیه 86 [جمعاً 20 آیه] کارنامه‌ای از شدیدترین نقدهای وارد بر منحرفان این قوم را، که بی‌نظیر در قرآن می‌باشد، می‌یابیم. از جمله:
کفر، بی‌ارزش بودن آنان، مگر با اقامه کتاب دینی خودشان، طغیان و کفر اکثریت آنها، تکذیب و قتل پیامبران، کوردلی و کردلی، شرک و کفر در خدا شمردن عیسی مسیح یا تثلیث، غلّو و گزافه‌گویی دینی، لعنت داوود و عیسی‌بن مریم به آنها به خاطر عصیان و تعدّی، تکیه کردن بر بیگانگان، فاسق بودن اکثریت آنان و... هرچند در انتهای این مجموعه [آیات 82 تا 85]، از شایستگان این قوم نیز تجلیل بسیار بلندی کرده است.
نکته بسیار مهم این که آیات پیش از آیه ،67 عمدتاً درباره قوم یهود است و پس از آن، که لحن انتقادی شدیدی به خود می‌گیرد، عمدتاً مسیحیان مورد نظر هستند. یهودیان در برابر مسلمانان مدینه «اقلیت» به شمار می‌آمدند، اما مسیحیان با امپراطوری «بیزانس» خود، قدرت قاهر زمانه بودند و در برابر مسلمانان «اکثریت» محسوب می‌شدند، اکثریتی که سال بعد با یک صد هزار سرباز در برابر لشکر سه هزار نفره مسلمانان قرار گرفتند و دو هزار نفر را به شهادت رساندند. همانطور که می‌دانیم، در زمان نزول این آیات در شبه جزیره گمنام و دورافتاده عربستان، امپراطوری مسیحی روم شرقی، پس از غلبه بر رژیم ساسانی، بزرگترین ابرقدرت جهان محسوب می‌شد. و گفتن چنین سخنانی آتشین، دلِ شیر می‌خواست! آنهم در زمانی که مسیحیان امپراطوری روم با تدارک لشکری کارآزموده قصد حمله از منطقه تبوک را داشتند. اعلام مواضعی چنین صریح و آشکار در برابر ابرقدرت حاکم بر آن روزگار، آن هم از طرف مردی در منطقه‌ای بی‌اهمیت و دور از تمدّن، به خصوص پس از نامه‌های دعوت آن رسول به سران کشورهای نیرومند دنیا، عکس‌العمل‌هایی را برمی‌انگیخت. این گروه آیات [56 تا 88] در سال 7 هجری در آستانه حمله عظیم ارتش امپراطوری روم شرقی به سپاه اسلام در منطقه «موته» [شام- سوریه فعلی] در سال نهم هجری نازل شده است. نبرد «تبوک» نیز با سپاه مسیحی امپراطوری روم شرقی در سال نهم رخ داد و در آستانه مقابله با چنین ابرقدرتی بود که توصیه‌های زیر به پیامبر اسلام ابلاغ شده است:
اولاً، پیامبر(ص) با توکل به خدا، بی هیچ بیم و نگرانی، هشدار الهی را ابلاغ نماید و بداند اگر چنین نکند، رسالت خود را انجام نداده است «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».
ثانیاً، وعده یاری و حفظ و نگهداری الهی، تسلی خاطر و ثبات قدمی به آن رسول و مسلمانان می‌بخشید که نیاز داشتند «وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».
ثالثاً، تأکید «إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»، با توجه به معنای هدایت [ایصال بمقصود]، عدم توفیق و ناکام ماندن کافران [ارتش مسیحی روم شرقی] را مورد تأکید قرار می‌داد.
این برداشتی مبتنی بر متن آیات و واقعیت‌های تاریخی زمان نزول قرآن، بدون پیشداوری بود، اما برداشت تاریخی دیگری که از خطابه مهم پیامبر در تجمع حاجیان در بازگشت از حجه‌الوداع در «غدیرخُم» نقل گردیده است، این آیات را به انتصاب الهی علی(ع) توسط رسول خدا(ص) مربوط دانسته‌اند که از مبانی مهم مسئله وصایت و امامت در شیعه به شمار می‌رود و شرح مبسوط آن را باید در کتاب‌های مرتبط به آن بررسی کرد.
سؤالاتی که با توجه به متن آیات و زمینه‌های تاریخی ممکن است به اذهان خوانندگانی خطور کند، بعضاً از این قرار است:
1- در این مجموعه مشتمل بر 74 آیه، سخنی از حکومت و رهبری سیاسی به میان نیامده و مطلقاً نام فرد خاصی نیامده است [هرچند در فضیلت علی(ع) بر دیگران، موافق و مخالف هم رأی هستند].
2- آنچه به دنبال آیه 67 [دستور ابلاغ] آمده است، کوچکترین اشاره‌ای به جانشینی پیامبر ندارد و منحصراً علیه انحرافات ابرقدرت مسیحی زمانه است.
3- اگر کسانی اصحابی از پیامبر [شامل بیشترین مهاجرین و انصار] را که با خلفای پیش از علی(ع) بیعت کردند، «منافق» می‌شمرند، در این آیه سخن از «کافران» است، که در اصطلاح قرآنی شامل دشمنان حربی، یعنی مسیحیان روم شرقی می‌شود، نه مخالفین داخلی.
4- پیامبر اسلام(ص) درمیان صحابه خود بسیار ارجمند و عزیز بود و چنین نبود که اگر جانشینی برمی‌گزید، جانش به خطر می‌افتاد و وعده حفاظت الهی از «شرّ صحابه»! ضرورت می‌یافت، اگر خطری وجود داشت، قاعدتاً باید متوجه جانشین ایشان می‌شد.
5- امام علی(ع) هرچند شایسته‌ترین فرد برای جانشینی پیامبر(ص) بود، و خود نیز بر این امر وقوف داشت و پس از رحلت پیامبر تلاش زیادی برای احراز چنین موقعیتی برای خدمت به مسلمانان کرد، اما چون اقبال مردم را متوجه دیگران دید، به رأی آنان تمکین کرد و برای خلفای پیش از خود بهترین مشاور و یاور بود. در نهج‌‌البلاغه، که مطمئن‌ترین مدرک مستند به ایشان است، امام علی(ع) همواره قدرت سیاسی را برخواسته از رأی مردم شمرده و هرگز در این کتاب ادعای انتصاب مستقیم توسط خدا یا رسول را مطرح نکرده است.
6- تأیید و تجلیل رسول خدا(ص) از آن پیشوای متقین در واقعه غدیرخُم، در ارتباط با نارضایتی جمعی از همراهان ایشان، در مأموریت جمع‌آوری مالیات از یمن، بود که از عدالت و سخت‌گیری ایشان در مصرف شخصی بیت‌المال رنجیده بودند.
7- هرچند امامت معنوی و ایمانی علی(ع) به عنوان تربیت شده در دامان وحی و شاگرد اول مکتب اسلام و قرآن، امری پذیرفتنی برای اهل انصاف است، اما امامت سیاسی، برحسب سخنان صریح و قاطع آن پیشوای عدالت، صد در صد امری زمینی، مردمی و انتخابی است. رک به کتاب شوری و بیعت [حکومت مردم در حاکمیت الهی] از همین قلم.

195- هدایت و ضلالت را اغلب راهنمایی و گمراهی ترجمه می‌کنند، اما هدایت، «ایصال بالمقصود» یعنی رهبری و رساندن شخص به مقصد ایمانی، و اضلال، به حال خود رها کردن در بیراهه و به تباهی کشیده شدن تلاش‌هایش می‌باشد.