يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُـولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمنان من و دشمنان خودتان را2 به دوستی3 [سلطهآور] مگیرید!4 [که] از روی مودّت5 بر آنان پیک دوستی بفرستید،6 حال آن که به آنچه [=حقایقی که] بر شما آمده [=نبوّت و کتاب]، انکار [عملی و برخورد شدید] کردهاند7 [چگونه؟] آنها رسول [خدا] و خودتان را به [جرم] این که به خدای صاحب اختیارتان [به جای بُتهای آنان] ایمان آوردهاید، از [شهر مکه] اخراج میکنند. [اینک] اگر [به نیّت] جهاد در راه من و طلب رضایت من [از دیار خود] خارج شدهاید، [با این حال] شما در نهان طرح دوستی با آنان میریزید! حال آن که من به آنچه در نهان و عیان میکنید [=از کسانی که از ترس آنها مخفی کاری میکنید] آگاهترم، و هر کس از شما چنین کند، راه درست [=اصولی] را گم کرده است.8
1 - نام این سوره که در آخرین سال هجرت نازل شده، «ممتحنه» است. امتحان کننده را ممتحن میگویند و منظور از امتحان، ساخته شدن در سختیهاست. به گداختن نقره، برای زائل کردن ناخالصیهای آن نیز «مَحَنَ الفِضَّه» گفته میشود. کلمه امتحان یکبار دیگر در قرآن آمده است: حجرات 3- «...أُولَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى...» [آنها کسانی هستند که خدا دلهاشان را برای تقوا امتحان- تزکیه و پالایش- کرده است].
یکی از بزرگترین امتحانات مؤمنین در دوراهیهای گزینش خدا، یا خویشاوندان مخالف راه خدا، مسئله تولّی و تبرّی و به اصطلاح دوست داشتن یا دشمن داشتن [حُبّ و بغض] در راه خداست که تبیین آن بخش اول این سوره [آیات 1 تا 9] را با الگوگیری از ابراهیم خلیل و پیروانش تشکیل میدهد.
بخش دوم این سوره [آیات 10 تا انتها]، که با امتحان زنان مهاجرت کرده به جبهه مؤمنین آغاز میگردد، عمدتاً مربوط به حقوق زنان و مهریه آنان، بیعت پیامبر با زنان مربوط میشود.
در نخستین آیه این سوره پنج بار خداوند با ضمیر متکلم وحده سخن گفته است که کمنظیر در قرآن است و اهمیت فوقالعاده حُبّ و بغض در راه خدا را نشان میدهد. در این سوره کوتاهِ 13 آیهای 20 بار نام الله و 15 بار صفات عزیز حکیم، علیم حکیم، بصیر، غنی، حمید، قدیر، غفور، رحیم و ربّ تکرار شده است که اهمیت خداشناسی در موضوعات محوری سوره را نشان میدهد.
2 - تکرار سهباره جمله «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، در ابتدا، آیه 10 و انتهای سوره، خطاب به کسانی که خود راه ایمان را برگزیدهاند، ضرورتهای زندگی ایمانی، از جمله مرزبندی با دشمنان خدا و اولویت قائل شدن برای خدا و ارزشهای ایمانی را در برابر وابستگیهای خانوادگی و خویشاوندی نشان میدهد. وقتی هیچ انسانی با کسی که با والدین و عزیزانش دشمنی میکند هرگز دوست نمیشود، چگونه میتوان با دشمن خدا و خودش دوستی سلطهآور کند!؟ تفکیک دشمنان خدا و دشمنان مردم «عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ»، دشمنی ذاتی مشرکان را با باورهای مؤمنین و خودشان در دو بُعد عقیدتی و ملی مورد تأکید قرار میدهد تا سادهلوحان نپندارند با کوتاه آمدن در باورهای توحیدیشان دشمنی آنان برطرف میگردد.
3 - ولایت، نه دوستیهای عادی و روابط اجتماعی معقول و متعارف، بلکه دوستیها و پیوندهای سیاسی سلطهآوری است که استقلال را زایل میسازد. معنای ولایت را جز در ارتباط با مناسبات جامعه قبیلهای عربستان در 14 قرن قبل نمیتوان شناخت و برگردان آن به معادل فارسی «دوستی» رساننده کامل بار معنایی آن نمیباشد. در دوران جاهلیت، در فقدان دولت مرکزی و قانون پذیرفته شده عمومی، «وِلاء» واکنشی در برابر ناامنی و قتل و غارت بود و دوستی میان تعدادی قبیله و همبستگی آنها با یکدیگر، سّد محکمی در برابر غارتگران پدید میآورد. این «ولایت»، شکل ساده روابط سیاسی و پیمانهای نظامی میان چند کشور در روزگار ماست و جنبه فردی آن در کنارجنبه اجتماعیاش بسیار کمرنگ میباشد. در زبان عربی کلمات زیادی وجود دارد که به فارسی دوست یا دوستی ترجمه میشود. مثل: مودّت، قرین، خلیل، رفیق، مصاحب، محاور و... که البته تفاوتهای ظریفی از نظر نوع دوستی و کاربرد آن با یکدیگر دارند. ولایت نیز چنین است. قرآن نه تنها دوستی متعارف با یهودیان و مسیحیان را نهی نکرده، بلکه احسان کردن و داشتن مناسبات عادلانه اقتصادی با آنان را توصیه کرده است. آنچه قرآن نهی کرده، برقراری «ولایت» [دوستی سلطه آور] با اهل کتابی است که با مسلمانان به خاطر دینشان میجنگند و آنان را از سرزمینشان آواره میسازند [ممتحنه 8 و 9 (60:8) ]. متأسفانه دولتهای به ظاهر اسلامی در سدۀ اخیر، اغلب یا همپیمان و وابسته به بلوک شرق [روسیه و چین] بودهاند، یا بلوک غرب [آمریکا و انگلیس و...] حال آنکه قرآن از «بِطَانَه» [مشاور همراز و نزدیک] گرفتن بیگانگان، مسلمانان را نهی کرده [آلعمران 118 (3:118) ] و آنها را از نفوذ غیرخودیها «وَلِیجَه» در ارکان اجتماعیشان برحذر داشته است [توبه 16 (9:16) ].
4 - «تَتَّخِذُوا» در باب تفعّل، آمادگی و قبول و فعلپذیری را میرساند، وگرنه گفته میشد «لا تأخذوا». این مسئله جنبه قلبی و روحی و روانی دارد و به فرهنگ و شخصیت جوامع و افراد مربوط میشود.
5 - «مَوَدَّه» همان روابط دوستی فردی یا جمعی است که مفهومی مقابل دشمنی دارد. واژه «مَوَدَّه» 8 بار در قرآن آمده که بیشترین آن [سه بار] در همین سوره تکرار شده است. مشتقات این کلمه 29 بار به کار رفته است.
6 - مسلمانانی که در سال 13 هجرت از شهر و دیار خود اخراج و آواره شده و در مدینه به دور از خانواده و خویشانشان در غربت سکنی گزیده بودند، آرزوی بازگشت به مکه و پیوستن به عزیزانشان را داشتند. برحسب آنچه نقل شده، در سال 6 هجری، با حمله مشرکان به نمازگزاران مسلمان در مکه و نقض علنی پیمان مشترکی که در صلح حُدیبیه با پیامبر بسته بودند، هنگامی که پیامبر میخواست با نیروی نظامی به مکه وارد شود، یکی از مسلمانان این خبر را پنهانی از طریق نامهای برای دشمن ارسال کرد تا خویشانش را از خطر مطلع سازد. این نامه در میان راه افشا گردید و [به جای اعدام این جاسوس] اندرزهای اجتماعی این سوره تبیین شد.
7 - مشرکان مکه فقط نبوّت پیامبر و کتاب را انکار نکرده بودند، آنها با تمام قوا به شکنجه و آزار و تبعید مسلمانان پرداخته و مسلحانه علیه آنان میجنگیدند. منظور از «قَدْ کَفَرُوا» تنها انکار اعتقادی و مخالفت نظری نبوده است، که مسلماً در این صورت نیازی به این تولّی و تبرّیها نبود.
8 - «سَوَاء» همان مساوی و برابر است و اصطلاح «سَوَاءَ السَّبِیل»، که شش بار در قرآن آمده است [بقره 108 (2:108) ، مائده 12 (5:12) و 60 (5:60) و 77 (5:77) ، قصص 22 (28:22) و ممتحنه 1 (60:1) ]، دلالت بر راه راست میکند که خالی از انحراف و اعوجاج است.