وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

و بدین‌گونه در هر شهری سرکردگان مجرمش را برگماشتیم 215 [و به آنان اختیار و آزادی دادیم] تا در آن مکر [=حیله‌گری] کنند؛ 216 در حالی که جز بر ضدّ خویش مکر نمی‌کنند، ولی [این تضاد را] درنمی‌یابند. 217

215- ضمیر جمعی «نا» در «جعلنا»، نشان از نقش‌آفرینی نظامات الهی در پرتو اختیاری دارد که به آدمی عنایت شده است. نه آنکه خدا خواسته باشد مجرمان را بر مردم شهرها مسلط گرداند، این دنیاپرستی مردم و محافظه‌کاری و ترس از انتقاد و اعتراض به ستمگران است که آنها را به قدرت و تبه‌کاری می‌رساند، ولی چون همه این فعل و انفعالات از خدایِ علّت العلل و مسبب الاسباب ناشی شده، به او نسبت داده شده است.

216- «مکر» همان چاره‌جویی‌ها و تدابیری است که هر کس برای مقابله با دشمن، یا حل مشکلات خود، به کار می‌برد. این صفت از بُعد مثبت، به خدا نیز، به دلیل نظاماتش در مقابله و دفع و طرد عوامل ضد حق، اطلاق می‌گردد، ولی خدا «خیر الماکرین» است. برعکس، مکر تبه‌کاران، منفی است و به خودشان برمی‌گردد.

217- شعور از ریشه «شَعْر» (موی سر)، به هر آنچه ظریف و نازک باشد، و درک و فهمش نازک بینی و دقت بخواهد، گفته می‌شود. شاعر نکته‌سنج و ظریف سخن است و شعور به درک ظرایف و نکاتی گفته می‌شود که در ظاهر آشکار نیست. کافران در دنیا به ظرافت ارتباط عمل با سرنوشت خود توجه ندارند و مغرور انکار‌های به ظاهر بی‌عقوبت دنیایی هستند.