وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ

و [از قوم موسی] بر کسانی که [پس از انحرافِ گوساله پرستی] توبه کردند 256 [=به توحید بازگشتند]، هر حیوان ناخن‌دار [=سُم ناشکافته]، و نیز از گاو و گوسفند، دنبه [=چربی] آنها را حرام کردیم، 257 مگر چربی‌هایی که بر پشت آنهاست یا با امعاء و استخوان‌ها آمیخته باشد. 258 این [محرومیت]، کیفر تجاوزشان [به حقوق یکدیگر] بود 259 و ما به یقین راست گوئیم.260

256- «هَادُوا»، از ریشه «هَود» (توبه و بازگشت به حق)، به کسانی از قوم موسی گفته می‌شود که پس از گوساله‌پرستی استغفار کردند و با اعلام «إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ» (اعراف 156 (7:156) ) به خداپرستی بازگشتند. این کلمه با هدایت که از ریشه «هَدَیَ» می‌باشد تفاوت دارد.
جالب اینکه در قرآن 10 بار جمله «الذین هادوا» آمده که دلالت بر «عمل مثبت» آنها می‌کند و تنها یک بار لفظ «یهودی» آمده است (آن هم از زبان یهودیان) که بر «هویت تاریخی» آنها اشاره می‌کند (آل‌عمران 67 (3:67) ). کلمه «یهود» در کنار نصاری 2 بار در قرآن آمده است که آن نیز جنبه هویتی دارد. اما در مورد مسلمانان، قرآن 89 بار جمله «یا ایها الذین امنوا» را تکرار کرده که ناظر به «ایمان آوردن» آنهاست، و تنها یک بار «ایها المؤمنون» آمده که آن هم از بُعد منفی و دعوت به توبه است (نور 31 (24:31) ). درضمن جمله «یا ایهاالمسلون» هم اصلا در قرآن نیامده است. به این ترتیب به نظر می‌رسد ترجمه «ای یهودیان» برای «یا ایها الذین هادوا»، و «ای مؤمنین» برای «یا ایها الذین آمنوا» منتقل کننده همه بار معنائی خطاب نمی‌باشد.
نکته دیگر این که قرآن قوم عیسی(ع) را نیز به خاطر عمل ممتاز حواریون که پیامبر خود را در راه خدا نصرت دادند (آل‌عمران 52 (3:52) و صف 14 (61:14) )، «نصاری» (14 بار)، یا «نصرانی» (یک بار) نامیده، و حتی یک بار هم عنوان «مسیحی» را، که جنبه شخصی دارد، به کار نبرده است! و شگفت آن که مستشرقین اروپائی به همین عادت مسلمانان را «محمدی» می‌نامیدند!
ذکر این مطلب نیز حائز اهمیت می‌باشد که قرآن فقط یهودیان و مسلمانان را مخاطب «یا ایها الذین هادوا/ آمنوا» قرار داده است، زیرا قوم موسی(ع) از گوساله پرستی توبه کردند و قوم محمد(ص) از بُت‌پرستی. اما حواریون عیسی(ع) قبلا به آئین موسی بودند که به یاری پیامبر بعدی برخاستند. شاید دلیل آنکه «یا ایها النصاری» در قرآن نیامده است، محدود بودن باورمندان به همان حواریون محدود بوده باشد که او را نصرت دادند، و می‌دانیم مسیحیت در دوران پس از آن پیامبر شکل گرفت و نام نصاری را ظاهراً خودشان برگزیدند. مائده 14 (5:14) - وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ...

257- «ظُفُر» به ناخن انسان و پرندگان گفته می‌شود. مفسرین آن را حیوانانی مثل شتر و شترمرغ و اردک و غاز و امثالهم شمرده‌اند که سُم آنها بدون شکاف است. در تورات (سِفر لاویان باب 11 و تثنیه باب 14) نشخوار کننده و شکافته سم بودن را توأمان نشانه حلال بودن دانسته است و لیست طویلی از انواع پرندگان، خزندگان و حیوانات و حشرات حرام گوشت را برشمرده که مسلمانان نیز آنها را عیناً رعایت می‌کنند، هرچند در قرآن چنین تحریم‌هایی وجود ندارد.

258- چربی‌هایی که به صورت غیرمتمرکز در میان امعاء و احشاء یعنی درون شکم و مغز استخوان‌ها یا پشت گاو و گوسفند است، عملا قابل تفکیک و جداسازی نمی‌باشند.

259- آنچه حایز اهمیت است، موقت و مشروط بودن این تحریم‌هاست که هیچکدام مبنای تکوینی و همیشگی نداشته است و چنین محرومیتی به دلیل خوی تجاوزگری این قوم، که احتمالا مصرف گوشت و چربیِ بیش از حدّ در خلقیات آنها مؤثر بوده، ناشی گشته است (والله اعلم). آیه 160 سوره نساء (4:160) نیز تأکید می‌کند که «به خاطر ظلمی که یهودیان مرتکب می‌شدند و موانع بسیاری که در راه خدا ایجاد می‌کردند، روزی‌های پاکیزه‌ای را که قبلا برای آنها حلال بود برایشان حرام کردیم». و نیز در آیه 93 آل‌عمران (3:93) آمده است: «همه خوردنی‌ها برای بنی‌اسرائیل حلال بود، مگر آنچه یعقوب قبل از آنکه تورات نازل شود (قرن‌ها قبل) بر خود حرام کرده بود (گویا به خاطر بیماری تصمیم گرفته بود گوشت شتر نخورد و همین سنّت موجب شد بنی‌اسرائیل گمان کنند گوشت شتر حرام است)!

260- لام تأکید در «إِنَّا لَصَادِقُونَ» بر درست و منطقی بودن این حکم و ضرورت آن دلالت می‌کند و جوابی است به «تکذیب» مشرکان.