بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِـمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ

اما [چنین نیست که واقعاً بیدار و مؤمن شده باشند] بلکه آنچه در گذشته پنهان می‌کردند [یا به غفلت سپرده بودند] برایشان آشکار شده است [که چاره‌ای جز اظهار پشیمانی و ادعای تغییر روش نمی‌بینند] و اگر [هم به دنیا] بازگردانده شوند، به همان کارهائی که از آن نهی شده بودند برمی‌گردند و مسلماً دروغگویند 33 [ظاهر و باطن‌شان یکی نیست].

33- شخصیتِ انسان را کارهائی که در طول یک عمر با «اختیار» و انتخاب خود انجام می‌دهد می‌سازد و نیک و بد زندگی روزانه او شاکله‌اش را تشکیل می‌دهد. درست است که مصیبت‌ها و حوادث اضطراری بعضاً افراد مساعدی را متحوّل و بیدار می‌سازد، ولی جرقه‌ای که از ترس و طمع روشن شده باشد، فقط جلوی پای را روشن می‌کند و دیر نمی‌پاید. شاهد مثالش تغییر روحیه‌ای است که موقتاً در عیادت بیماری ناعلاج، عزیزی از دست رفته یا خوابیدن چند صباحی در بیمارستان به ما دست می‌دهد؛ تحولی که در بازگشت به همان اشتغالات به زودی فراموش می‌گردد. اگر سر به سنگ خوردن برای عبرت کافی بود، همگان به راه می‌آمدند!