قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ
بگو: آیا هیچ اندیشیدهاید که اگر خدا شنوائی و بینائی شما را بازستاند 57 و بر دلهایتان مُهر [=ختم درک و فهم] بزند، 58 کدام معبودی جز خدا آن را برای شما باز میگرداند؟ ببین چگونه آیات خود را به هر شکلی بیان میکنیم، 59 سپس با آن مقابله میکنند.60
57- ابزار سهگانه شناخت (سمع و بصر و فؤاد/قلب) در 7 آیه قرآن با هم ذکر شده است. فؤاد، که همان قلب و ستاد فرماندهی مرکزی است، اطلاعات دریافت شده از گوش و چشم را پردازش و نتیجهگیری میکند. ترتیب ذکر این سه وسیله نیز مهم است؛ شنوایی از زمان جنینی به کار میافتد، چشم نوزاد مدتی پس از تولد به تدریج واضح میبیند، اما فؤاد، که بر عقل و ادراک و اراده و اختیار دلالت میکند، در بلوغ به کمال خود میرسد. نکته مورد تذکر این آیه، شناخت موهبت کننده ابزار شناخت است، کسانی کر و کور متولد میشوند، یا به دلایلی عارضی این دو نعمت را از دست میدهند، ممکن است کسانی هم عقل و هوش و حافظه خود را از دست بدهند و دچار ضایعات مغزی فراموشی، جنون، عقبافتادگی ذهنی و... گردند. این البته ظاهر ابزار شناخت است که حیوانات نیز دارای آن هستند، به نظر میرسد منظور از باز ستاندن شنوایی و بینایی منکران و ختم قلب آنها، بیش از جنبه جسمانی، به کاربرد عقلانی و بصیرتبخش آنها اشارت داشته باشد، آنچنان که فرمود: آنها را قلوبی است که با آن تفقه نمیکنند، چشمهائی است که با آن حقایق را نمیبینند و گوشهایی است که با آن نمیشنوند، گویی همچون چهارپایان، بلکه گمگشتهتر از آنهایند (اعراف 179 (7:179) ).
58- زمان قدیم که مردم سواد نداشتند، در پایانِ نامهها مُهر خاتمه میزدند. نسبت دادن این امر به قلب، معنای ویژهای دارد. از آنجایی که قلب انسان مرکز پویایی و احساس و اندیشه اوست، «ختم قلب» نشانه متوقف شدن تراوشات آن است.
59- معنای تصریف آیات، همچون صرف افعال مختلف در زبان عربی (رفتم، رفتی، رفت، رفتیم...)، بیان حالات متنوع یک موضوع است تا هر کسی در حد درک و فهم و ذوق و استعداد خود آن را دریابد.
فعل «تصریف» در قرآن دو بار به جریان گردش باد نسبت داده شده، 4 بار نیز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن، که متناسب با تنوع ذوقیات و عقول آدمیان میباشد (اسراء 41 (17:41) و 89 (17:89) ، کهف 54 (18:54) ، طه 113 (20:113) )، و پنج بار هم به «تصریف الایات» (احقاف 27 (46:27) ، انعام 46 (6:46) و 65 (6:65) و 105 (6:105) ، اعراف 58 (7:58) ) که جامعیت به مراتب بیشتری دارد.
60- «یَصْدِفُونَ» از ریشه «صَدَفَ»، دلالت بر تقابل و تزاحم و تصادف میکند، همچنانکه در تصادف خودروها برخورد سخت به وجود میآید. دو جانب روبروی کوه را هم، که با سدسازی به هم وصل میکنند، صدفین میگویند (کهف 96 (18:96) ).