وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَن يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ

و قومش با او به احتجاج پرداختند؛ 113 [ابراهیم] گفت: آیا درباره «الله» با من محاجّه می‌کنید؟ حال آنکه او [به حقیقت توحید] هدایتم کرده است و من از آنچه شریک او می‌سازید [=بُت‌هائی که از خشم آنها مرا هشدار می‌دهید] نمی‌ترسم، مگر پروردگارم چیزی را [که بر آن توانایی ندارم] خواسته باشد 114 که علم او بر همه چیز احاطه دارد، پس [با توجه به آگاهی خدا بر اعمال‌تان] آیا پند نمی‌گیرید؟

113- احتجاج از ریشه «حَجْ» (قصد)، در باب افتعال (مثل: اشتعال = شعله‌ور شدن) قصد و تلاش ذهنی انسان برای دلیل و برهان آوردن در ردّ ادعای مدعی است. از این منظر، برهان را «حجّت» می‌گویند. احتجاج را مجادله و مخاصمه نیز ترجمه می‌کنند، اما در مجادله، مفهوم سُست کردن گره استحکام منطق مدّعی، و در مخاصمه، مفهوم خصومت و دشمنی غلبه دارد در حالی که در محاجّه، دلیل و برهان عرضه کردن مطرح می‌باشد.

114- این استثناء، دیدگاه توحیدی ابراهیم نشان می‌دهد که اراده و تصمیم خود برای پایداری را کافی نمی‌دید و می‌دانست جریان امور یک سره به دست خداست. پیامبران هرگز وعده انجام کاری نمی‌دادند جز آنکه مشروط به مشیّت خدا کنند. ر ک به: کهف 24 (18:24) و 69 (18:69) ، صافات 102 (37:102) .
اسمعیل نیز وقتی ابراهیم گفت: پسرکم، من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌بُرم، گفت: پدر جان، آنچه مأموری بکن! به زودی مرا «اگر خدا بخواهد» از صابرین خواهی یافت (کهف 69 (18:69) و صافات 102 (37:102) ). شعیب نیز به فرزندانش گفت: برای یافتن یوسف به مصر وارد شوید «اگر خدا بخواهد» در امنیت خواهید بود (یوسف 99 (12:99) )، موسی نیز به پدر همسرش گفت: «اگر خدا بخواهد» مرا از صالحین خواهی یافت (قصص 27 (28:27) ).