وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِـمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُـولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ
و کیست ستمگرتر از آنکه دروغی خودبافته را [به عنوان حکمی دینی، برای منافع فردی یا صنفی] به خدا نسبت دهد 136 یا ادّعا کند به من وحی شده، در حالی که هیچ وحیای به او نشده است، و [نیز] کسی که مدّعی شود همانند آنچه خدا نازل کرده، نازل خواهم کرد!؟ 137 ای کاش میدیدی [=اگر امکان داشت ببینی] ستمگران را آنگاه که در چنگال مرگ 138 اسیرند و فرشتگان دستهای خویش [به سوی آنان] گشودهاند [که] جان خویش [از تن] به درآورید 139 که امروز به سزای آنچه به ناحق [در توجیه شرک و عقاید باطل خود] بر خدا نسبت میدادید و از [پذیرش] آیاتش تکبّر میورزیدید، به عذابی خوارکننده جزا داده میشوید.140
136- «افتری» از ریشه «فَرَیَ»، سخنان من درآوردی و بیپایه و اساس و بافته شده است. قرآن این عنوان را عمدتاً به اتهامی که مشرکین علیه پیامبران وارد میکردند، و به آنچه متولیان دینی برای حفظ منافع خود وضع کرده و فتوا میدهند، یا مقلدان آن را تکرار میکنند، نسبت داده است.
137- مشابه آنچه در آیه 31 سوره انفال (8:31) (...لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ) آمده است. بارها در طول تاریخ مدعیان مطالبی عرضه کردهاند، ولی به اصطلاح یخشان نگرفته و مُچشان باز شده است. کتابهای تاریخی از دو مدّعی پیامبری در آن دوران یاد کردهاند؛ «مُسَیْلَمِه کذّاب» که در سالهای 7 تا 11 هجری در یمانه عربستان ادّعای نبوّت کرد، و «سَعدِبنِ اَبی سَرح» که ابتدا مرتد و بعداً مدّعی پیامبری شد. باب و بهاء نیز در دوران قاجار همان ادّعا را تکرار کردند.
138- «غَمَرَاتِ» از ریشه «غَمر»، جمع غمره، دراصل به بالا آمدن آب و غرق شدن زمین گفته میشود و به طور مجازی، به غفلت و غروری که قلب را فرا میگیرد (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هَذَا...- مؤمنون 63 (23:63) ) یا سکرات مرگ، که چنگال خود را همچون عقابی مسلط در بدن شکار خود فرو میکند، اطلاق میگردد. مدّعیان نبوّت را گویا استدلالی جز یادآوری لحظات مرگ و پشیمانی آخرت نیاز نبوده است!
139- خارج کردن جان از بدن و گرفتن آن توسط فرشته مرگ را قرآن «توفیه» (به تمام گرفتن جان) نامیده است. از جمله: سجده 11 (32:11) - قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ.
140- این عذاب خوارکننده، نتیجه همان عزّت کاذب و کبر و خودبزرگبینی خیالی است که مستکبران دارند.