ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا
مرا و کسی را که خود به تنهایی [بدون مشارکت دیگران] آفریدم به حال خود وا گذار11 [=خود را مسئول و مشغول او مدار].
11 - «ذَرْ» فعل امر از «وَذَرَ»، ترک کردن کسی، رها کردن او به حال خود، سپردنش به مشیّت خدا و نداشتن برخورد حذفی با مخالفین است.
کیست آن که خداوند این چنین بر حق آفریدگاری انحصاری خود بر او تأکید میکند و تا 15 آیه بعد شرح نعماتی را که بر او ارزانی داشته و ناسپاسیهایش را برمیشمارد؟ قرآن به عمد هیچ نامی از او به میان نیاورده تا پیام عمومی این تجربه عبرتآموز در سطح یک ماجرای شخصی تنزّل نکند! اما کتابهای سیره و تفسیر به عادت و عنایت بشری به شرح و تفصیل داستان پرداخته و با معرفی پیرمردی تجربه دیده و ثروت اندوخته به نام «ولیدبن مغیره»، که اهل شعر و ادب و صاحب نظر در این فن بوده است، جزئیات جریان مراجعه اشراف قریش به او برای کارشناسی و اظهار نظر تخصصی درباره آیات قرآن را با ذکر الفاظ رد و بدل شده و نظر کارشناسی او گزارش کردهاند!
از اوصافی که تا آیه 30 [19 آیه بعد] درباره آن شخص ذکر شده است سه محور را میتوان استخراج کرد: 1- مال و ثروت فراوان، 2- فرزندان کمر بسته و حاضر به خدمت [قدرت فراوان]، 3- آسایش و راحتی خیال. اما او که همچنان در طمعورزی خود افزونطلبی میکرد، نه تنها شکر نعمت نگذاشت و به حق گرایش نیافت، بلکه در انکار آیات به دشمنی و طغیان پرداخت. در آیات 18 تا 25 سیر کارشناسی و ارزیابی او نسبت به آیات قرآن را با چهار تکرار «ثُمَّ»، که دلالت بر سنجش با تأمل و تأنی و تفکر میکند، گزارش میدهد.
مهمترین پیام این ماجرا ظاهرا در همین نکته است که انکار حقیقت الزاماً از جهل و بیخبری یا فقر و پریشان حالی ناشی نمیشود؛ چه بسا سخن شناسترین و عالمترین اشخاص نسبت به کلام، آن هم کسی که برخوردارترین مردم از نعمات خداست، دانسته و سنجیده به انکار و ابطال رسالت بپردازد و حفظ مقام و موقعیت اجتماعی، وابستگیهای طبقاتی و تکبّر و تفرعن مانع از تسلیم او به حق شود و این درس بزرگی بود برای پیامبر و مؤمنین که کفرورزی و دینستیزی. بیش از آن که جنبه نظری و عقلی داشته باشد، ناشی از نفسانیات و عوامل اقتصادی و سیاسی است.