لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ

برای بشریت بسی آشکارکننده [حقیقت] است!24

24 - درباره «لَوَّاحَهٌ لِّلْبَشَر» دو قول مطرح است؛ در اولین، که عمومیت دارد، لواحه را به معنای دگرگون کننده و تغییر دهنده، و بشر، جمع بَشَره را پوست ترجمه کرده‌اند و می‌دانیم که آدمی را از نظر ظاهر جسمی به این دلیل بشر گفته‌اند که برخلاف حیواناتِ پوشیده از پشم و مو و کُرک، پوست بدنش آشکار است.
در دومین قول، لوّاحه را آشکار کننده، و بشر را همین انسان دو پا تلقی کرده است. قول اول سوختن پوست انسان و دگرگون شدن آن در سَقَر را نتیجه‌گیری می‌کند و قول دوم آگاهی یافتن بشر از بازتاب سوزنده اعمال سوء را، که البته هرکدام از زاویه‌ای به یک موضوع می‌پردازند. در فرهنگ لغت «المنجد» سقر را تابش شدید آفتاب بر سر و عوارض ناشی از آن و شیره‌ای که از خرمای رسیده در اثر گرما روی نخل فرو می‌ریزد وصف کرده است که هر دو مثال عوارض سوزانی را به طور طبیعی نشان می‌دهد.
بررسی لغوی دو کلمه «بشر» و لواحه نکات زیر را روشن می‌کند:
الف] درست است که عنوان «بشر» به دلیل آشکار بودن بَشَرِه [پوست] آدمی بر او نهاده شده، اما اگر خواسته باشیم به شیوه تفسیر قرآن با قرآن عمل کنیم از 37 موردی که کلمه بشر [به صورت معرفه و نکره و تثنیه] در قرآن آمده، به غیر از آیه مورد نظر، که مورد تردید است، 36 مورد دیگر آشکارا درباره بشر متعارف می‌باشد و از قضا در همین سوره مدثر کلمه بشر سه بار دیگر [در آیات 25، 31 و 36] به همین معنای غالب و متعارف آمده است.
ب] لواحه، از ریشه لوح، شش بار در قرآن تکرار شده است که غیر از آیه مورد بحث، تماماً اشاره به الواح سنگی حضرت موسی، لوح محفوظ و الواح چوبی کشتی نوح دارد. لغت‌نامه المنجد نیز الواح را هرچیز پهن، از چوب گرفته تا استخوان و غیره ترجمه کرده است. برای کلمه لوح نیز هم مفهوم ظاهر و آشکار شدن و درخشندگی و وضوح را، در انواع حالت‌ها و مصادیق آن، بیان کرده است، و هم مفهوم دگرگونی، تغییر رنگ مو، پوست، نیروی بدن و غیره را. در نهایت چنین به نظر می‌رسد که آیه مورد نظر نگاهی به هر دو وجه دارد، و لوّاحه می‌تواند هم دگرگون کننده پوست در آخرت باشد، هم دگرگون کننده فکر و اندیشه آدمی در دنیا [والله اعلم].