إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا

این ما بودیم [که علاوه بر ابزار شناخت] در راه [رسیدن به مقصد] رهبری‌اش کردیم،6 خواه شاکر [=بهره برداری کننده از نعمت حیات و هدایت] و خواه کافر [=بسیار ناسپاس نعمت] باشد.7

6 - هدایت راه «نمایی» نیست، راه «بردن» و «ایصال بالمقصود» است. اگر به کسی که از شما آدرس می‌خواهد نشانه راه بدهید، راهنمایی کرده‌اید، ولی اگر او را به مقصد برسانید، هدایتش کرده‌اید. در موضوع هدایت، دانستن راه کفایت نمی‌کند؛ تبعیّت از هادی و حرکت در راه راست ضرورت دارد، به همین دلیل قرآن فقط برای متّقین، مؤمنین، محسنین و مسلمین [تسلیم شدگان به حقیقت] هدایت است، با تقوا، ایمان، احسان و تسلیم است که می‌توان به دنبال هادی [کتاب و سنّت] به سوی مقصد پیش رفت. دانش دینی بدون آن صفات کسی را به مقصد نمی‌رساند.
در ابتدی سوره بقره آمده است: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»، نمی‌گوید: «هُدًى للضّالین، للجاهلین، للذین لایعلمون». اگر معنای هدایت راهنمایی بود، این کتاب می‌بایست برای گمراهان هدایت باشد.
قبل از اسلام، «هادی» به کسی گفته می‌شد که کاروان را از صحاری سوزان، با شناختی که از موقعیت ستاره‌ها و جهات جغرافیایی داشت، شبانه به مقصد می‌رساند. در آن زمان، به علت گرمای شدید روز در عربستان، مسافران شب‌ها با نور ستارگان سفر می‌کردند و از این رو به کارشناس و هادی، یا «بلدِ راه» احتیاج داشتند. به همین ترتیب پیامبران هادیانی بودند که به راه‌های آسمان آشنا بودند و مردمان را به سوی سعادت و نجات از سراب‌های زندگی و تاریکی‌های شرک و جهل رهبری می‌کردند.

7 - کفر، ناسپاسی، نادیده گرفتن و ضایع کردن نعمت است و شکر، سپاسگزاری از نعمت دهنده، به زبان آوردن و بهره‌برداری عملی از نعمت در مسیر رضایت منعم. در معنای ریشه‌ای شکر، نوعی فزونی و زیادت است. این واژه را در زبان عربی در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شیر و آسمان پر باران به کار می‌برند که تماماً دلالت بر برکت و رشد و توسعه و استفاده بهینه از نعمت می‌کند. در این آیه «شَاکِرًا» اسم فاعل و «کَفُورًا» در صیغه مبالغه آمده است. ظاهراً به این علت که جز پیامبران و قلیلی از انسان‌ها کمتر کسی به مرحله «شکور» بودن نائل می‌شود [اسراء 3 (17:3) و سبا 13 (34:13) ]، حال آن که آدمی می‌تواند در کفر مبالغه و انکار مطلق کند. به بیان سعدی [ره]: «هر نفسی که فرو می‌رود ممّد حیات است و چون برمی‌آید مفرّح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب. از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید؟»