أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ

آیا برای کسانی که زمین را پس از [هلاکت] ساکنان [قبلی] آن به ارث می‌برند، [این تجربیات به حد کافی] آگاهی‌بخش نیست که اگر می‌خواستیم [آنها را نیز] به کیفر عوارض اعمالشان گرفتار می‌کردیم و بر دلهایشان مُهر [=ختم پرونده] می‌زدیم 132 در اینصورت [حرف حق را به گوش دل] نمی‌شنیدند؟ 133

132- مُهر زدن، همچون مهر و امضای نامه‌ها، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات به اوراقی می‌گویند که کلمات آن با کلیشه سُربی مهر خورده است. طبیعت آدمی نیز به صفات ثابت و شکل‌گرفته او گفته می‌شود. اما دل آدمی باید مجرای اطلاعات و تجزیه و تحلیل، ارزیابی و قبول یا ردّ آنها باشد. اصطلاح «طبع قلب» در مواردی به کار برده می‌شود که شخص دچار دگماتیسم و تعصب شده باشد و هیچ فکر تازه‌ای را نپذیرد. نسبت دادن این فعل به خدا، به دلیل وابستگی همه فعل و انفعالات جهان به اراده اوست، وگرنه علت اصلی، حق‌گریزی خودشان می‌باشد.
133- وقتی دلی از کار افتاد و دچار تعصب و تنگ نظری شد، گوش دلش استعداد شندیدن و درک و فهم خود را از دست می‌دهد.