وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
و آنها را به دوازده تیره مستقل [از نسل دوازده فرزند یعقوب، به صورت] گروههائی [با پیوند رَحِمی مشترک] منشعب ساختیم 211 [تا باهم محبت و همزیستی بهتری داشته باشند] و چون از او [=موسی] طلب آب کردند، به موسی وحی کردیم: عصای خویش بر آن سنگ بزن! آنگاه دوازده چشمه از آن جوشید و هر گروه آبشخور خود را شناخت 212 [=موجبات اختلاف احتمالی بر سر آب برطرف شد] و ابر را سایبانشان قرار دادیم 213 و برای [تغذیه] آنها مَنّ و سَلوی فرو فرستادیم، 214 [و گفتیم] از پاکیزههای آنچه روزیتان دادیم بخورید! و [لی آنها با ناسپاسی و نافرمانی] بر ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم میکردند.
211- فعل «یَعْدِلُونَ» 5 بار در قرآن تکرار شده است (انعام 1 (6:1) و 150 (6:150) ، اعراف 159 (7:159) و 181 (7:181) ، نمل 60 (27:60) ) این فعل دلالت بر نوعی معادل و جایگزین گرفتن میکند، همانطور که در «بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ» مفهوم معبودی به غیر خدا گرفتن وجود دارد. به نظر میرسد نقش هادیان عادل بنیاسرائیل، جایگزین کردن معیارهای حق به جای باطل باشد. این سخن نگاه منصفانه قرآن را به اهل کتاب نشان میدهد که هنر آنها را نیز در کنار معایبشان ذکر میکند.
212- «سبط» را برخی اهل لغت انبساط در اولاد یعنی تکثیر نسل دانستهاند و اسباط جمع سبط است. گفته میشود اسباط بنیاسرائیل همان اولاد یعقوب، نوه ابراهیم خلیل میباشند. اگر لغت سبط بر کثرت نفرات دلالت میکند، لفظ قبیله از اقبال و روی کردن به قبله و هدفی معین حکایت دارد.
منظور از زدن عصا بر سنگ (کوه) چیست؟ آیا این هم معجزه دیگری همچون تبدیل عصا به اژدها یا شکافتن رود نیل بوده است، یا تلاش برای کندن زمین و کاویدن چشمه با کمک یکدیگر؟ والله اعلم!
213- قرآن برای پدیده «ابر» الفاظ متنوعی به کار برده است که هر کدام از منظر خاصی به آن مینگرد، مثل: سحاب، غیث، معصرات، عارض و... اما «غمام» از منظر چتر حفاظتی، به ابری که مانع تابش و گرمای خورشید میگردد گفته میشود. همانطور که به حزن و غصهای که قلب را فرا میگیرد «غم» گفته میشود. آیا خداوند به گونهی اختصاصی ابرهائی بر فرازشان قرار داده بود تا گرمازده نشوند، یا منطقه زیست آنها به طور طبیعی زیر سایه ابرهای مهاجر بود؟
214- به این دو رزق الهی علاوه بر این سوره، در سورههای بقره 57 (2:57) و طه 80 (20:80) نیز اشاره شده است. مَنّ و منّت همان نعمت گرانی است که خدا به آن وسیله بندگان را از بند گرفتاریها رها میسازد. چندان مهم نیست که بدانیم «من» چگونه رزقی بوده است، همین که گرسنگی آنها را رفع میکرده است کفایت میکند، گفته شده اصل «سَلوْ» آرامش است و تسلیت نیز از همان ریشه میباشد. مفسران بعضاً «من» را نوعی صمغ درختی، که تورات آن را نان آسمانی شمرده، و «سلوی» را نوعی پرنده، مانند بلدرچین شمردهاند، در هر حال، این دو نعمت، هم جسم آنها را تغذیه میکرده و هم جانشان را آرامش میبخشیده است.