وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
و اگر میخواستیم [و در مشیّت ما آگاهی از حق، الزاماً به ایمان منتهی میشد]، حتماً او را بدان [علم و شناخت از آیات، از نظر ایمانی] بالا میبردیم، 236 ولی او احساس جاودانگی در زمین کرد [=به زمین و زندگی مادّی چسبید و به دوام آن اعتماد نمود] و هوای نفس خویش را پیروی کرد؛ مَثَل او [=شباهت حکایتاش] همچون سگی است که [به هنگام تشنگی و گرما، بنا به غریزه، یکسره] له له میزند، 237 چه او را از اینکار بازداری، چه به حال خویش رهایش سازی، چنین است مَثل کسانی که [با ادعای ایمان، عملا] آیات ما را تکذیب کردند، این داستانها را [برای مردم] بخوان، ای بسا تفکر کنند. 238
236- علم و آگاهی، هرچند شرط لازم برای ایمان است، اما کافی نیست. آنچه ایمان را تحقق میبخشد، «عمل صالح» به نیروی تقواست. تودههای مردم همین که کسی را در کسوت دینی ببینند، یا به مدارجی که در حوزههای علمیه طی و به القابی که کسب کرده یادآور شوند، او را مؤمن و شایسته پیروی میپندارند، این آیه به وضوح نشان میدهد چه بسا کسی به عالیترین مدارج علمی در دروس مذهبی رسیده باشد، ولی بوئی از ایمان و آدمیت نبرده باشد! فرق علم با ایمان این است که اولی را با تفکر و تمرین و تکرار میتوان آموخت، اما ایمان را جز با کاربرد علم (تعقل) و عشق قلبی نمیتوان به دست آورد.
237- با زمینهای که سگ و سنگ زدن به آن! در فرهنگ ما دارد، کسانی پنداشتهاند که غرض از این مثال، تحقیر آن عالم و تشبیه او به سگ است! اما آفریدگار عالم، منزه از چنین تعبیری درباره چنان موجودی مفید است. در این تشبیه، مسئله تشنگی ذاتی مطرح است، سگ به هنگام گرما به طور طبیعی ناچار است با له له زدن تنفس کند و این کار ارتباطی به رفتار صاحبش ندارد، تشنگی ذاتی برخی آدمیان به شهرت و شهوت و جاه و مقام چنین است و با ایمان و آگاهی تشنگیشان سیراب نمیگردد.
در ضمن جمله «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ» را اغلب «اگر بر او حمله کنی» ترجمه کردهاند، اما نه تنها در 7 باری که فعل «تحمل» در قرآن آمده، بلکه در 64 مرتبهای که مشتقات «حَمَلَ» در کتاب خدا آمده است، یکبار هم مفهوم «حمله کردن» در آنها دیده نمیشود! فعل «تَحْمِلْ» دلالت بر حمل و برداشتن باری مادی (مثل: حامله شدن) یا مجازی (مثل: بار مسئولیت، بار امانت الهی، بار خطا و گناه و...) میکند.
از قضا در قرآن دریافت هدایت و آگاهی از تورات را باری که باید بنیاسرائیل بر دوش گیرند و «حمل کنند» توصیف کرده است (جمعه 5 (62:5) - مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا...)، از مهمترین کسانی که این بار را حمل نکردند، همان عالم بزرگ این قوم بود که مثالش گذشت.
با توجه به مفهوم تعلیم و تربیت و آموزش که در کلمه «حمل» وجود دارد، آیا نمیتوان جمله «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ» را چنین تعبیر کرد که اگر سگ خود را وادار کنی و از او بخواهی زبانش را درنیاورد، باز هم بنا به طبیعتاش ناچار است در گرما بدینگونه تنفس کند؟ (مفهوم تکلیف کردن و مسئولیت پذیری را در فعل تحمل، از جمله در آیه 54 سوره نور (24:54) میتوان دید: ...فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ...).
پیام اصلی این داستان همین است که دینداری با دانش دینی تفاوت میکند؛ علم و دانش تنها چراغ است که اگر در کف دزد درآید گزیدهتر برد کالا! و همچنان که حفظ انقلاب از وقوع آن سختتر است وگرنه از اهداف اولیه خود منحرف میشود؛ حفظ ایمان نیز از حصول آن سختتر است. باید دعا کرد خدا لحظهای ما را به حال خود وانگذارد! تضمین ایمان به اخلاص در دین و ترجیح هدایت و رضایت ربّ به هوای نفس و رضایت خود است. شیطان در کمین همه، حتی دیندارترینهاست! و همه را تعقیب میکند، همین که لغزیدیم، دستمان را به راه خود میکِشد. داستان بلعم باعورا داستان همه ماست. باید عبرت بگیریم!
238- داستان و سرگذشت را از این جهت قصه میگویند که مطالبش پشت هم و پیوسته است و گوینده یا خواننده آن را تعقیب میکند. مفهوم تعقیبِ محتوا و منظور نیز در واژه قصه وجود دارد تا تلاوت کنندهِ کتاب در ماجراهای جاذب آن متوقف نشده و به پند و پیام سرگذشت بپردازد (ر ک: یوسف 112 (12:112) ، انعام 57 (6:57) و 130 (6:130) ، نمل 76 (27:76) ، اعراف 35 (7:35) و 176 (7:176) ، نحل 118 (16:118) ).
تعقیب جای پا در مسیر طی شده هم با همین کلمه در قرآن بیان شده است (کهف 64 (18:64) ).