فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ
پس [از این هشدار،] شیطان هر دو را وسوسه کرد تا آنچه از بدیهایشان بر آنها پوشیده بود، بر آنها آشکار سازد 19 [=خواست تا برای نخستین بار پس از آزمون اختیار، زمینههای زشتی را در آنها بروز دهد] و گفت: پروردگارتان شما را جز از این روی [از نزدیک شدن] به این شجره بازنداشته است که [مبادا] دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. 20
19- این را همه شنیدهایم که آدم و حوا برای پوشاندن اندامهای جنسی خود از برگ درختان بهشتی استفاده کردند. این تصور را نقاشان نیز در تابلوهای فراوانی، به اتکاء تشابه عریانی آدمیان در دوران اولیه (غارنشینی) با حیوانات به تصویر کشیدهاند.اما در قرآن نه تنها اثری از برهنگی آدم و همسرش به چشم نمیخورد، بلکه از نشانه های بهشت را «هرگز گرسنه و برهنه نشدن» بر شمرده است:
طه 118 (20:118) - إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی- در آنجا نه گرسنه می شوی و نه عریان.
از آن مهمتر، به بیان قرآن؛ هدف شیطان از فریب آدم و همسرش ، اصلا کندن همین لباس آنان بوده است!!
اعراف 27 (7:27) - یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّکُمُ الشَّیطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکُم مِّنَ الْجَنَّهِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
ای فرزندان آدم ، شیطان فریبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فریفت و از بهشت بیرون راند؛ او جامه آنها را بر میکند تا بدیهای (سوآه) آنان را به آنها بنمایاند....
صرفنظر از معنای برهنگی و ابعاد درونی و بیرونی ( جسمی و روحی) آن، آدم و همسرش بر خلاف تصور عمومی برهنه نبودهاند که پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود کرده باشند.آنچه در قرآن چندین بار ذکر شده، آشکار شدن بدیهای (سوآه) آنها پس از چشیدن از شجره بوده است. آیا منظور از آشکار شدن «سواه»، اندامهای جنسی است، یا به گونه نمادین، هر آنچه را که آشکار شدنش موجب شرم و حیا گردد، از جمله معایب و مفاسد اخلاقی، شامل میشود و مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدیها دارد؟ به طور کلی، حیوانات با نیروی غریزه محافظت میشوند و در برابر خطرات خارجی بیپناه نمیمانند. به عنوان مثال، حیوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشی از پُرخوری یا اسراف در غریزه جنسی و سایر غرایز نمیشوند، ولی آدمی با اختیاری که در اسراف و زیاده روی دارد، گرفتار بیماریهای گوارشی و جنسی میگردد و بدیهایش (سواه) آشکار میگردد. در واقع این شیطان است که لباس حفاظت و کنترل (تقوا) را از تن آدمی در میآورد . نگاه کنید به خلاصه زیر:
الف- فریب شیطان به قصد آشکار کردن بدی های نهفته در آدم و همسرش بوده است (اعراف 20 (7:20) )
ب- آشکار شدن بدی ها بلافاصله پس از خوردن از «شجره» اتفاق افتاده است (اعراف 22 (7:22) )
ج- هدف شیطان چیزی جز برهنه ساختن آدم از پوشش( ها ی درونی و بیرونی) نبوده است (اعراف 27 (7:27) )
خیر و شر، خدمت و خیانت، نیک و بد و به طور کلی زیبایی و زشتی، یا جاذبه رحمانی و شیطانی، در جان همه ما زمینه ظهور و بروز دارد. ما در واقع مجموعهای از استعدادهای متضاد هستیم که بر حسب نوع زندگی خود، آنها را از قوه به فعلیت میرسانیم و صفاتی را که در ضمیر و نهادمان نهان است آشکار میسازیم. خوب و بد برای موجودی مطرح است که اختیار انتخاب و خود آگاهی داشته باشد و ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هیچ حیوانی نمیتوان خرده گرفت که چرا بر حیوانی دیگر حمله کرده است! آنها جز به فرمان غریزه و تبعیت از ژنهای خود عمل نمیکنند. اما انسان با اختیاری که خدا به او عنایت کرد، برای اولین بار امکان اشتباه و آشکار شدن خودخواهیها (به جای خداخواهیها) در زمینه جاودانگی و مالکیت مطلق را پیدا کرد. به این ترتیب آدم با «نسیان» (فراموشی)، اولین تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.
از آنجائی که ارزشهای اخلاقی اموری ذهنی و قراردادی هستند، درک و فهم آنان برای تودههای مردم، به خصوص انسانهای اولیه چندان آسان نبوده است. اما شکم و شهوت را که قویترین غرایز اولیه به شمار میروند، آدمیان در هر سطح و سن و سوادی عمیقاً احساس میکنند . بنابراین در سناریوی سکونت آدم در بهشت، به گونه سمبلیک، از «خوردن» و آشکار شدن «بدی ها» (سوآه) یاد شده است تا هر کسی در هر زمان و مکانی آن را به فراخور فهم و فراست خود دریابد.
با چنین نگاهی، چه بسا معانی نمادهای به کار رفته در این قصه برای ما روشن تر شود . آیا نمیتوان برگ بهشت را، که بدیها را میپوشاند، همان تقوای اخلاقی دانست؟ مگر در قرآن نیامده است که «لباس تقوا بهترین لباس هاست»: اعراف 26- ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی قرار دادیم تا بدیهایتان را بپوشاند و لباسی برای زیبایی و آرایش و لباس تقوا، که این بهترین است. این از نشانههای خداست، باشد تا یادآور شوید.
البته نمیتوان نادیده گرفت که در قرآن (بقره 121 (2:121) ) آمده است که آدم و همسرش به محض چشیدن از شجره و آشکار شدن «سوآه»شان، اقدام به پوشاندن خود با برگهای بهشت کردند. اگر معنای «سوآه» را شرمگاه یعنی اندام جنسی بگیریم، این برداشت با آیاتی که تصریح میکند آنها در بهشت پوشیده بودند، و ابلیس درصدد برهنه ساختن آنها بود، تناقض پیدا میکند. مگر آنکه بگوییم آشکار شدن اندامهای جنسی یکی از موارد و مصادیق «سوآه» است و از آنجا که غریزه جنسی قویترین و محسوسترین غرایز است، احساس شرم و گناه از خطای در آن آشکارتر و قابل فهمتر بوده است. هیچ حیوانی اندام جنسی خود را نمیپوشاند، در عالم حیوانات که تحت فرمان غریزه هدایت شده الهی هستند، خطا و خیانت و گناهی واقع نمیشود. احساس «شرم» و «گناه» آنگاه آغاز شد که اختیار و انتخاب بر آدم و همسرش (نوع آدمی) عرضه گردید. اتفاقا در تورات نیز خوردن از میوه ممنوعه رمز آگاهی از ارزشهای نیک و بد شمرده شده است.
سِفر پیدایش، فصل3 بند 4- ...خدا خوب می داند زمانی که از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و میتوانید خوب را از بد تشخیص دهید ( همچنین در بند 20).
نکته فوق برای فهم مسئله است وگرنه در هیچ آیه قرآن، در ارتباط با داستان آدم، مطلقاً ذکری از کلمه «عورات»، که مفسرین بجای کلمه «سوآه» به کار بردهاند، نشده است و معلوم نیست این قصّه خیالی از کجا وارد ذهنیت مسلمانان شده است! چه بسا این برداشت را هم مفسرین از تورات گرفته باشند.
در قرآن همه جا از آشکار شدن «سوآه» یاد کرده است. سوآه که از کلمه سوء (بدی) مشتق میشود، به چیزی گفته میشود که ظاهر شدنش شرم آور باشد. گویا به این خاطر، شارحین این قصه سراغ اندامهای جنسی رفتهاند که شرم آشکار شدنشان بدیهیتر است!؟
معنای دقیق کلمه «سوآه» را، که پنج بار در قرآن و تماماً در داستان آدم بکار رفته است، در داستان اختلاف دو فرزند آدم، که تجربه پدر را تکرار کردند، به روشنترین وجه میتوان دریافت. وقتی یکی از آن دو(قابیل) برادر خود (هابیل) را به قتل رساند، جنازه مقتول آشکارکننده جنایت و عداوت ناشی از حسادت در نفس قاتل گردید. او که نمیدانست با مدرک جنایت چه کند، با مشاهده کلاغی که چیزی را در خاک مخفی میکرد، جنازه برادر را در خاک پنهان نمود! وصف جنازه مقتول در قرآن، با همان کلمه «سوآه»، میتواند راهنمایی باشد برای تبیین این کلمه؛ وقتی جسم عزیزترین وابستگان هم باید به سرعت در خاک پوشیده شود، وگرنه بوی منزجرکنندهاش همگان را فراری میدهد، فساد اخلاقی انسان و عصیان پروردگار بیشتر آشکار کننده زشتیهای نفس میگردد. اگر مفارقت روح حیاتی از جسم انزجار میآورد، مفارقت روح خدایی از آن چه می کند؟
20- بزرگترین ترس و نگرانی آدمی دو چیز است: 1- پیر شدن و ترس از مرگ، 2- از دست دادن مالکیتهای اعتباری و قدرت. این که 14 بار در قرآن به مؤمنان وعده داده شده است که در بهشت نه ترسی خواهند داشت و نه حُزنی (لا خوف علیهم و لاهم یحزنون)، عطف به همین نیاز ذاتی آدمی است که تنها در بهشت تأمین میگردد و اتفاقاً شیطان آدم و همسرش را در دنیا به چنین فریبی وسوسه کرد (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ...وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ- اعراف 20 (7:20) ). مَلک شدن آدمی، همان فرشته صفت شدن اکتسابی اوست که شایسته جایگاه بهشتیاش میکند، او باید در بهشتی ساختن زمین مشارکت نماید تا در رستاخیز، از میراثبران بهشتی باشد که در بنایش سهیم بوده است.