قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِـمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِـحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ

ـ [اما] سران قومش که [احساس] خودبزرگ‌بینی می‌کردند، به مستضعفینی از آنها که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما [واقعاً] می‌دانید که صالح فرستاده‌ای از سوی پروردگارش می‌باشد؟ گفتند: ما بی‌گمان به آنچه او مأمور [ابلاغ] آن است ایمان داریم. 107

107- سرکردگان قوم ظاهراً از شخصیت اخلاقی و صداقت و امانت او خبر داشتند و تنها «رسالت» او را زیر سؤال بردند، اما پیروانش در پاسخ به آنها، به جای ذکر فضائل و کرامات صالح! بر ایمان خود به «رسالت» او تأکید کردند. حواریون عیسی مسیح نیز وقتی آن رسول خدا فرمود: کیست یاور من به سوی خدا (من انصاری الی الله)، به جای آنکه بگویند: ما یاران تو هستیم، گفتند: ما یاران خدا هستیم (نحن انصارالله- صف 14 (61:14) و آل‌عمران 52 (3:52) ). مرزهای توحید و شرک در همان دوراهی‌هاست!