قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى

همانا رستگار [=شکوفان] شد17 هر که پاکی پذیرفت [=خود را از وابستگی به مال، پاک و آزاد کرد].

17 - «فِلاح» را رستگاری، موفقیت و به نجات و پیروزی رسیدن ترجمه کرده‌اند. ریشه این کلمه «فَلَحَ»، تداعی کننده شکافتن موانع برای انجام کار و پیشروی در مسیر است. در زبان عربی کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمین «فلاّح»، و کشاورزی را «فلاّحت» می‌گویند. دریانورد را نیز که دریا را می‌شکافد و پیش می‌رود فلاّح می‌نامند. کشاورز با شخم زدن زمین، امکان تنفس به زمین می‌دهد تا دانه نهاده شده در دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشید بالنده و بارور گردد. دانه قدسی آدمی نیز اگر از بار سنگین وابستگی‌های مادّی، به مدد تزکیه نفس، آزاد گردد، در هوای ایمان و معنویت، به رشد و تعالی می‌رسد.
«اَفْلَح»، در باب اِفعال آمده است [اصولا مشتقات فلاح در قرآن همگی در این باب آمده‌اند] که از نظر نحوی دلالت بر انجام کاری می‌کند؛ مثل: اسلام [نفس خود را تسلیم حق کردن]، اشغالِ [یک مکان]، اعمالِ [قدرت]، ابلاغِ [پیام]، اِنعام [نعمت بخشیدن] و...
معمولا «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» را «مؤمنین رستگار شدند» ترجمه می‌کنند، ترجمه‌ای که به خوبی بیانگر نقش عملی مؤمنین نیست؛ فعل افلح نشان می‌دهد آنها نفس خود را به شکافتن، رُستن و شکفتن رسانده‌اند. شکافتن حجاب‌ها و موانع، رَستن از وابستگی‌های دنیایی و شکفتن استعدادهای خدایی است.
در زبان انگلیسی نیز دوره رشد و پیشرفت را Fluorite، و کسی یا چیزی را رشد و توسعه کرده باشد، Flourish می‌گویند.