لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ

برای آنها طعامی جز ضریع [=خوار یا هر طعام ناگوار] نیست.8

8 - «ضَرِیعٍ» فقط یک بار در قرآن آمده و مفسرین و اهل لغت به وحدت نظری در بیان معنای آن نرسیده و مصادیقی از جمله بوته خار و امثالهم را ذکر کرده‌اند. ضَرِیع با ضرع [پستان] و تضرّع [تذلل، خضوع]، که نوعی نزدیک شدن با میل و رغبت و زاری و نیاز است، هم‌ریشه می‌باشد. گویی طفل جان را که نیازمند آغوش گرم و شیر مادر است طعامی تلخ داده شود که نه فربه می‌سازد و نه رفع گرسنگی می‌کند. بدیهی است این اوصاف در حدّ درک و فهم ما آدمیان به زبان تمثیل و تشبیه آمده و حقیقت آن برای اهل دنیا پوشیده است. زقّوم، غِسلین و طعام ذاغصه [گلوگیر] نیز اوصاف مشابهی در سوره‌های دیگر هستند.
اصولا ذوق و ذائقه انسان به شکم و شهوات مادی دنیا خلاصه نمی‌شود، اهل بصیرت و عرفان از قُوت و غذا و ذوق و ذائقه‌هایی یاد کرده‌اند که اشتهایی دیگر می‌طلبد. از جمله:
چون‌کسی‌از مرض‌گِل‌داشت دوست
گرچه پنداردکه‌آن‌خود قُوتِ اوست
قوتِ اصلی را فرامـوش کـرده است
روی در قـوتِ مـرض آورده است
قــوتِ اصلی بشــر نــور خــداست
قــوت حیـوانـی مـر او را ناسـزاست
روی زرد و پای سُسـت و دل سبک
کـو غــذای والسمـاء ذاتِ الحُبُـک
آن غــذای خـاصگان دولـت است
خوردن آن بـی گلـو و آلـت است
شـد غــذای آفتـاب از نـور عـرش
مـر حسـود و دیـو را از دود فــرش
در شهیـدان یُـرزَقُـون فرمـود حـق
آن غـذا را نِـی دهــان بُد نِـی طَبَـق
دل ز هر یاری غـذایـی می‌خـورد
دل ز هر علمــی صفــایـی مـی‌بـرد
از لقای هر کسـی چیـزی خـوری
وز قِـران ِ هـر قریـن چیــزی بــری
[مثنوی مولوی دفتر 2- ابیات 1084 به بعد]