إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ

[به یاد آر] آنگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم [=مؤید و پشتیبان‌تان هستم]،16 پس کسانی را که ایمان آورده‌اند پایداری بخشید، [من نیز] به زودی در دل کسانی که [با آواره ساختن مسلمانان و سلب آزادی مذهب] کفر ورزیدند، هراس می‌افکنم،17 پس [ای مدافعان]، فراز گردن [گردنکشان متجاوز] و سرانگشتان [پنجه‌های شمشیر برکشیده] آنها را، به تمامه قطع کنید.18

16- جمله «من با شمایم» خطاب به فرشتگان، نشان می‌دهد آنها نیز همچون آدمیان به امداد و تقویت نیازمندند.

17- رَعب افکندن به دل کافران را خدا به خود نسبت داده است [سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ] آیا چنین عملی جنبه معجزه داشته یا از آثار و نتایج طبیعی انکار حق در دنیاطلبی بوده است؟ برای مجاهدین فی سبیل الله که شکست و شهادت هم پیروزی محسوب می‌شد، رُعب و وحشت از جنگ رنگ می‌باخت، اما برای کسانی که هدفشان زنده ماندن و بهره‌مندی هر چه بیشتر از زندگی بود، مختصر جراحتی هم مصیبت محسوب می‌شد.

18- در ادوار پیشین که هنوز توپ و تانک و مسلسل اختراع نشده بود، شمشیر و نیزه حربه عمومی به شمار می‌رفت و بریدن سرهای گردنکش و سرپنجه‌های ستم مؤثرترین شیوه ریشه‌کنی تجاوز و قاطع‌ترین نحوه برخورد با دشمنان بود، هرچند در افکار عمومی این زمان، بمباران هزاران غیرنظامی و نابودی یک شهر کمتر خشونت محسوب می‌شود تا گردن زدن‌های امثال داعش و البته بدیهی است که هر دو جنایت محسوب می‌شود.