وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا

و ناکام ماند هرکه آن را [در زیر خاک خودخواهی‌ها] تباه ساخت [=نور وجدان خویش را پوشاند].13

13 - «فِلاح» را رستگاری، موفقیت و به نجات و پیروزی رسیدن ترجمه کرده‌اند. ریشه این کلمه «فَلَحَ»، تداعی کننده شکافتن موانع برای پیشروی در مسیر است. در زبان عربی کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمین «فلاّح»، و کشاورزی را «فلاحت» می‌گویند. به همین نحو دریانورد را به دلیل شکافتن دریا با کِشتی فلاّح می‌نامند.
کشاورز با شخم زدن، امکان تنفس به زمین می‌دهد تا دانه از دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشید بالنده و بارور گردد. دانه قدسی آدمی نیز اگر از بار سنگین وابستگی‌های مادّی به مدد تزکیه نفس آزاد گردد، در هوای ایمان و معنویت به رشد و تعالی می‌رسد. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا».
در آیه فوق «افلح» در برابر «خاب»، و «زکیها» در برابر «دسیها» قرار گرفته است که از این تضاد و تقابل بهتر می‌توان به معانی آنها پی برد. «خاب» از «خیبه»، معنای خسران، محرومیت و نومیدی دارد، فلاح برعکس آن، موفقیت، برخورداری و امیدواری است. تزکیه، پاک کردن و حذف زوائد است [همچون حرس کردن درختان و برداشتن خاک اضافی روی دانه‌ها]، و «دسیسه» [در: وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا]، ریختن خاک [در زنده به گور کردن دختران - نحل 59 (16:59) ] و سرپوش گذاشتن و فریبکاری [در معاملات] است. آیا استفاده از واژه‌هایی که در زراعت به کار می‌رود در مورد رشد انسان، تفسیر کننده معنای اصیل و ریشه‌ای آنها نیست؟
مشتقات فلاح در قرآن همگی در باب اِفعال آمده‌اند و این باب از نظر نحوی دلالت بر انجام کاری می‌کند؛ مثل: اسلام [نفس خود را تسلیم حق کردن]، اشغالِ [یک مکان]، اِعمالِ [قدرت]، ابلاغِ [پیام]، اِنعام [نعمت بخشیدن] و...
فعل افلح نشان می‌دهد آنها نفس خود را به شکافتن، رُستن و شکفتن رسانده‌اند. شکافتن حجاب‌ها و موانع، رَستن از وابستگی‌های دنیایی و شکفتن استعدادهای خدایی است. در زبان انگلیسی نیز دوره رشد و پیشرفت انسان را با کلمه Fluorite ، و کسی یا چیزی را رشد و توسعه کرده باشد، با کلمه Flourish وصف می‌کنند.