مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى
[که هرگز] خداوندگارت تو را رها نکرده و ناپسند نداشته است.3
3 - پس از سوگند به فراگیری نور خورشید، و در مقابل، به فراگیری تاریکی شب، در سومین آیه نتیجه سوگند را بیان میکند. گویا قطع موقت وحی در اوان رسالت و بریده شدن کوتاه مدت آن، نگرانی و اضطرابی را برای رسول پیش آورده بود که چنین دلداریهای آرامبخشی را موجب گردید. حبیب خدا از اینکه مبادا مورد بیمهری و ترک محبوب قرار گرفته باشد، پریشان بود و خداوند مطمئناش میسازد که نه او را ترک کرده و نه هرگز با کسی [چه رسد به او] دشمنی میورزد. معنای «وَمَا قَلَى» را از تنها مورد دیگری که این کلمه در قرآن به کار رفته است، میتوان دریافت؛ آنگاه که لوط به قومش گفت: «قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقَالِینَ» [من از عمل شما بیزارم- شعراء 168 (26:168) ].
اگر در الهام و القای وحی فترتی حاصل شده، حکمتی در کار است تا پس از آن القائات سنگین نخستین [سورههای علق و مدثر و...] آرامش و استراحتی یابد و آمده تحمل بارهای سنگینتر «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» [مزمل 5 (73:5) ] گردد. قطع وحی همچون شب که آرامبخش تنهای خسته و فرسوده است، فرصتی است تا پیامبر از فشار سنگین الهامات بیاساید و قلب و قدمش استوار گردد «...کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» [فرقان 32 (25:32) ]، «إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلاً» [مزمل 6 (73:6) ].
در این سوره علیرغم اختصار آن [11 آیه کوتاه]، 9 بار ضمیر مخاطب «ک» و 4 بار فعل امر [خطاب به پیامبر] به کار رفته است که به نظر نمیرسد چنین نسبتی در سایر سورهها آمده باشد. این مسئله نهایت عنایت و توجه ربوبی به پیامبر مکرم را نشان میدهد.
همچنان که نور خورشید به تدریج بالا میآید و سراسر نیمکره را فرا میگیرد، لطف و رحمت ربوبی به تدریج و ترتیبی منظم وجود پاک پیامبر را در بر میگیرد و نهال نفس او را در فضای فضایل بالا میآورد. به این ترتیب آنچه در این سوره مورد تأکید قرار گرفته است، استمرار رحمت در مقاطع مختلف زمانی میباشد که همچون بالا آمدن تدریجی خورشید، کامل شدن این نعمت خاص را در زمینه روحی آن پیامبر نشان میدهد.