ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ

سپس او را به [جاذبه] پایین‌ترین [مراتب سقوط] پایین رفتگان، بازگرداندیم5

5 - «رَدَدْنَاهُ» از ریشه «رَدَدَ»، برگرداندن کسی یا چیزی به حالت قبلی است. مثل ارتداد و بازگشت مجدد به کفر پس از ایمان [آل‌عمران 100 (3:100) ] و پیروزی مجدد پس از شکست [اسراء 6 (17:6) ]. خداوند به مادر موسی نیز وعده بازگرداندن نوزادش را، که در نیل رها کرده بود، داد. «فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ...» [قصص 13 (28:13) ].
سرگذشت صعود و سقوط انسان و قیام و قعود او، داستان «هبوط» آدم از بهشت را تداعی می‌نماید. عصیان آدم به وسوسه شیطان باعث سقوط او از آن مرتبه و مقام و هبوط به زمین گردید تا بار دیگر به نیروی اراده و «اختیار» و قابلیت و قوایی که خدا در نهادش به ودیعه گذاشته، سقوط از آن مقام را با صعود ایمان و عمل صالح جبران کند و شایستگی بهشت را با خودسازی و تزکیه احراز نماید. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِین» [‏بقره 36 (2:36) ].
‏«ثم»، تدریجی بودن شتاب این سقوط را نشان می دهد. «رددنا»» که به صورت ماضی بیان شده، رها شدن و سپردن انسان را به جاذبه سقوط بیان می‌کند و بالاخره «اسفل سافلین» پایین‌ترین مقام پایین‌شدگان را می‌نمایاند که با سقوط شتاب‌آور انسان از مقام بلند انسانی تحقّق می‌یابد. چنین مقام و مرتبه‌ای در عالم خارج واقعیت عینی ندارد، بلکه انسانِ ساقط شده از عوالم ملکوت است که آن را عینیّت می‌بخشد و به همین دلیل هم به جای «سفلی» اسم فاعل «سافلین» را به کار برده است [همچنین است مقام «علیین» در اعلی‌علیین].
در قرآن کلمه سافل عمدتاً در برابر عالی و علیا قرار گرفته است [توبه 40 (9:40) ، هود 82 (11:82) و حجر 74 (15:74) ] و نیز در مواردی مقابل فوق [احزاب 10 (33:10) ]، و یا قُصوی در برابر اسفل [انفال 42 (8:42) ].
‏از میان تمامی موجودات تنها انسان است که روح خدایی در او دمیده شده و به مدد موهبت «اختیار» قابلیت چنین صعودی را یافته است. به این ترتیب انسان همچون بُراده آهن میان دو قطب آهن ربا، تحت تأثیر دو میدان جاذبه قرار دارد. قطب نخست او را به سوی آفریدگارعالم و دیگری به طغیان و دور شدن از حریم می‌کشاند. این دو نیرو، همان انگیزه‌های متضاد تقوی و فجور است که خداوند به انسان الهام کرده است [فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا]. «تقوی» ترمزِ طغیان و نیروی نگهدارنده انسان در میدان جاذبه الهی است و ‏«فجور»، نیروی خروج از حریم و حدود الهی و دخول در جاذبه شیطانی. سعی و تلاش توأم با تقواست که ساختمان قوام یافته وجودی انسان [لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم] را به قیام و شکوفایی در جهت خداگونه شدن [اِلَى الْمَصِیر] وا می‌دارد.