اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ

بخوان2 به نام پروردگارت، همان که آفرید،

1 - پنج آیه نخست این سوره به گفته بیشتر مفسرین و محدثین اولین آیاتی به شمار می‌روند که در غار حراء بر پیامبر اسلام نازل شده است. 14 آیه بعدی آن [طبق محاسبات کتاب سیر تحوّل قرآن] در سال سوم بعثت به آن افزوده گشته است.
به گفته شادروان شریعتی: «اسلام تنها مذهبی است که معجزه‌اش «کتاب»، نام کتابش «خواندنی»، نخستین پیامش «بخوان»، و بزرگترین ستایش و صفت خدایش این است که با «قلم» تعلیم می‌دهد... قرآن با کلمه «خواندن» آغاز می‌شود، خدا به صفت «ربّ»، که تربیت را می‌رساند، نامیده می‌شود و اولین کار او که یادآوری می‌گردد، «خلقت» انسان از علق است...»
سخن گفتن از قرائت، علم، کتابت و قلم، معرفی «ربّ» و نقش او در «خلقت»، منزلت بخشیدن به انسان و انسانیت [به جای قبیله، نژاد و ملت] و ذکر «کرامت» ربّ در آموزش کاربرد قلم، هیچکدام مورد توجه و علاقه و اشتغال افراد عادی و اکثریت اقوام آن دوره نبوده، در دوران جاهلیت فراگیر عربستان نشانگر مستقل بودن وحی از ذهن و زبان پیامبر و از آن زمان و مکان می‌باشد.
از نظر آماری نیز سوره علق دارای 19 آیه است، از انتهای قرآن سوره 19 محسوب می‌شود و 95 [19 ضربدر 5] سوره پیش از آن قرار دارد. 5 آیه نخست سوره که اولین پیام وحی محسوب می‌شود 19 کلمه [بدون واو و ما] و دارای 76 [19 ضربدر 4] حرف می‌باشد [اگر در «اِقْرَأ» الف را همزه محسوب کرده و در حساب نیاوریم].

2 - منظور از «اِقْرَأْ» قرائت متنی مکتوب نیست. هر متنی از جملات، کلمات و حروفی تشکیل شده است که پیام نویسنده را با علائمی قراردادی، که زبان‌شناسی نامیده می‌شود، به خواننده منتقل می‌کند. جهان هستی نیز همچون حروف و کلمات کتاب، از آیات و علائمی تشکیل شده که از ظاهر آن می‌توان به باطن و وجود آفریدگار و انشاء کننده‌اش پی برد.
پیامبر اسلام اُمّی و بی‌سواد بود و گرچه نمی‌توانست خط نوشته‌ای را بخواند، اما به تعبیر مولوی: «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»، به جای خواندن خط نوشته، خواندن آیات خلقت را در همان لحظه آغاز کرد و از آن ظواهر، به باطن هستی پی برد و به مصداق «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَىٰ» [اعلی 6 (87:6) ] به زودی خوانای هستی شد.
معنای ریشه‌ای قرائت در زبان عربی، پیوند اجزاء چیزی به یکدیگر و تشکیل یک مجموعه است. مثل پیوستن حروف و کلمات در تدوین کتاب، یا پیوستن عناصر اولیه جهان در لحظه آفرینش و پیدایش انواع گونه‌های حیاتی. از این نظر قرائت قبل از خلقت انسان بوده است و خداوند قرائت، به معنای ترکیب اجزاء اولیه، ذرات زیر اتمی تا اتم و سرانجام پیدایش خورشید و زمین را به آنها تعلیم داده و در کمال قرائت ماده در اشکال متنوع آن، با دمیدن روح خود در انسان نوع جدیدی پدیده آورده است [سوره الرحمن: الرحمن، علّم القرآن، خلق الانسان]. قرآن عادت ماهیانه بانوان را نیز که از جمع شدن تدریجی قطرات خون در رحم آغاز می‌شود «قروء» نامیده شده است که از همان ریشه است [بقره 228 (2:228) ].
برحسب آنچه قرآن توضیح می‌دهد، آهنگ وحی، نه بر گوش پیامبر، که بر قلب و فؤاد او طنین افکند و می‌دانیم «قرائت» قلب قرائت دیگری است که قواعد خاص خویش را دارد: «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِکَ...» [بقره 97 (2:97) ]، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» [شعراء 193 (26:193) تا 195].
خداوند برای ارتباط انسان با دنیای خارج و آگاه شدن از حقایق و فهم آیات ربوبی، سه وسیله شناخت [سمع و بصر و فؤاد] برای آدمی قرار داده است. «فؤاد» که تعبیری از قلب است، می‌تواند به حقایق خارجی با ابزار و جوارح مرموز خودآگاهی یابد و اتفاقاً پیامبر اکرم، جبرئیل «شدید القوی» را که در «افق اعلی» قرار داشت، هنگام وحی، نه با چشم سر، که با چشم دل [فؤاد] دید: «فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَىٰ» [نجم 10 (53:10) تا 13].
به کلمات کتاب نازل شده بر پیامبر «آیه» و به اجزاء کتاب هستی نیز «آیه» می‌گویند، آیه علامتی است که رهجو را به سوی مقصد هدایت می‌کند. بنابراین هر دو کتاب، در جزء و کل، به یک هدف دعوت می‌کنند. پس دو نوع خواندن و دو شیوه قرائت داریم؛ خواندن خطوط و خواندن رموز پروردگاری که علم و قدرت او چنین ترکیبی را تألیف کرده است.
به این ترتیب چنین به نظر می‌رسد [والله اعلم] که آنچه پیامبر مأمور خواندن آن بوده، نه الفاظ آیات پنجگانه ابتدای این سوره، که خودش فرمان خواندن است، و نه حتی سوره حمد، که خلاصه قرآن شمرده شده، و نه دیگر آیات و سوره‌ها... بلکه خواندن «اسم ربّ» است، همان ربّی که آفرید، آن هم نه «لفظِ» اسم «ربّ»، همچون القاب و اسامی بی‌مسمّی و بی‌محتوایی که عادتاً می‌خوانیم. ما خدا را با «اسماء»: رحمن، رحیم، ربّ، علیم و قدیر و... می‌شناسیم و دستور یافته‌ایم او را با نام‌های نیکویش بخوانیم «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا...» [اعراف 180 (7:180) ]، اما در این سوره از میان اسماء بی‌شمار او، پیامبر مخاطب وحی فرمان یافته است نام «ربّ» را بخواند «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ...».